la politique |
فروپاشی اردوگاه سروش به گوش میرسد
دکتر عبدالکریم سروش در نامه ای سراسر توهین وافترا به مقام معظم رهبری از جشن زوال استبداد دینی سخن گفته است ایشان ضمن حمایت از جنبش سبز، آقا ومولایمان را به تقلب ،خیانت کاری ،جنایت، تجاوز، و... محکوم میکند ومیگوید: ایران سبز از این پس دیگر آن ایران سیاه و ویران نیست . سبزی وسپیدی این جنبش به عنایت واجابت الهی بر سیاهی جور شما پیشی گرفته است.
البته از کسی که ادعای علم ودانایی ایمان وآزادی می کند باید بسیار بعید باشد با شخصیت بزرگ جهان اسلام اینگونه سخن گویدولی برای ما که توهین و تحریف این آقا را علیه خدا ، قرآن و پیامبر عظیم الشان اسلام دیده ایم جای تعجب نیست اگر ببینیم آدمهای حقیری چون سروش به ولی ومولایمان توهین نمایند لذادراینجابرخودواجب می دانیم برای نسل جوان وافراد غیر مطلع شمه ای از افکارش را بازگو نماییم تا مشخص شود که چرا او چهره نورانی ادیب، مومن،عارف، استکبار ستیز، انقلابی، ساده زیست، عالم وفرزانه رهبر محبومان را زیر سوال میبرد؟! در واقع از کوزه همان برون تراود که در اوست .
برای روشن شدن افکار جناب سروش ناچار شدم هر چند کوتاه و ساده به برخی از افکار و اندیشههای ایشان اشاره داشته باشم.
آقایان حامی سروش آیا میدانید دکتر سروش کسی است که سالها با طرح نظریههای گوناگونی همانند " قبض و بسط تئوریک شریعت"، " ذاتی و عرضی دین"، " تفسیر ویژه از خاتمیت"، " پلورالیسم دینی"،" سکولاریسم"، " تفسیر تجربی از وحی" و " خطا پذیری قرآن کریم" اسلامی را معرفی میکند که با هیچ یک از اصول آن سازگاری ندارد؟
برای روشن شدن افکار سروش تنها به برخی از اندیشههای انحرافی ایشان که دو سه سال اخیر مطرح شده اشاره میکنم و از بیان اندیشههایی که مبنای فلسفی و کلامی دارند پرهیز میکنم.
دکتر سروش دقیقا همان زمانی که برخی از روزنامهنگاران، فیلم سازان و افراطیون مسیحی اروپایی در تلاش بودند سیمای دیگری از پیامبر گرامی اسلام(ص) نمایان کنند، با بخش عربی رادیو جهانی هلند مصاحبهای میکند که حاصل سخنان ایشان این است:"قرآن کلام الهی نیست، بلکه کلام پیامبر میباشد" در حالی که برهمه مبرهن است این ادعا خلاف نص قرآن ، که آن را کتابی آسمانی و وحی الهی میداند وحتی خود پیامبر(ص) نیز اجازهی هیچ گونه تصرفی در آن ندارد،می باشد:" ان هو الا وحی یوحی" به گونهای که حتی پیامبر اسلام نیز نمیتواند کلمهای از آن کم یا زیاد نماید.
سروش وحی را "تجربهای میداند که شاعران و عارفان نیز دارا هستند" او در این مصاحبه به صراحت قرآن را خطا پذیر میداند و میگوید:" از دیدگاه سنتی در وحی خطا راه ندارد اما امروزه مفسران بیشتر و بیشتری فکر میکنند که وحی در مسایل صرفا دینی مانند صفات خداوند، حیات پس از مرگ و قواعد عبادت خطا پذیر نیست ... آنچه قرآن دربارهی وقایع تاریخی سایر ادیان و سایر موضوعات عملی زمینی میگوید لزوما نمیتواند درست باشد" او با اهانتی صریح به پیامبر(ص) و انکار عصمت، نبوت و اتصال پیامبر(ص) به غیب میگوید:" من فکر نمیکنم دانش او از دانش مردم هم عصرش دربارهی زمین، کیهان و ژنتیک انسانها بیشتر بوده است. این دانشی که ما امروز در اختیار داریم نداشته است"
ایشان در کتاب "بسط تجربهَی نبوی" که وحی را نوعی تجربهی نبوی خوانده و آن را در سطح یافتههای بشری و عرفانی، بزرگانی همچون ابن عربی، مولوی، سهروردی و ملا صدرا قرار داده منکر این نیست که این مساله برای افراد عادی دیگری مانند خودش نیز امکان پذیر باشد. او اسلام را یک دین مدون و از پیش تعیین شده از سوی خداوند متعال نمیداند، بلکه براین باور است که اسلام محصول تجربهی تدریجی پیامبر(ص) بوده است. نتیجهی چنین اندیشهای بدون تردید چیزی جز انکار جامعیت، کمال و جاودانگی اسلام نخواهد بود.او در ادامه با ادعای اینکه تنها سخن پیامبر(ص) برای ما حجت بوده و به جز از پیامبر(ص) از همگان حجت میخواهند، امامت امامان معصوم(ع) را انکار کرده است و آنها را در سطح عالمان دینی عادی قرار داده است.
آقایان کروبی وطیف همفکر که در انتخابات دهم به سروش تریبون دادید، به شما میگویم اگر افرادی همانند عباس عبدی که از گذشتهی انقلابی خود توبه کردهاند به حمایتهای افراد معلومالحالی همچون سروش، کدیور(که در یک مقالهی مفصلی در نشریهی مدرسه امامت، امامان معصوم(ع) را انکار کرد)دلخوش کنندجای تعجبی نیست. امابرای شمایی که همیشه همراهی با امام راحل و سابقهی انقلابی و زندان خود را به عنوان بزرگترین سرمایه و افتخار خود میخوانید جای بسی تعجب وتاسف است. شما چگونه دکتر سروش را از اندیشمندان بزرگ حامی خود میخوانید در حالی که ایشان اساسا حکومت روحانیون و علمای دین را نمیپذیرد. او در مصاحبهی خود با رادیو هلند میگوید:"... روحانیون ایران، قدرتشان را بر پایهی فهمی محافظه کارانه از دین مستحکم کردهاند وهراس دارند که مبادا با گشودن باب بحث دربارهی مسایلی از قبیل ماهیت نبوت همه چیزشان از دست برود" آقای کروبی مگرشماروحانی نیستید؟؟!
جناب کروبی وآقای موسوی ، شما که خود را ازرهروان امام راحلمان و اندیشههای او میدانید چگونه میتوانید به حمایت کسی افتخار کنید که علت کنارهگیری خود از مناصب رسمی دولتی و حکومتی را استبداد بنیانگزارجمهوری اسلامیمان میَداند.
به هر حال کسانی که نگاهی گذرا به اندیشههای سروش کرده و آشنایی هر چند اجمالی با مباحث کلامی و اعتقادی وی داشته باشند بی تردیدتمام باورهای سروش ،همانند نبوت، عصمت، اعجاز قرآن، امامت امامان معصوم، خاتمیت دین اسلام و ... را محکوم ومطرودمی نمایند. چنین شخصی هر چند ممکن است از نظر فقهی مرتد نباشد (درحالیکه فقهای عظیم الشانمان بارهابه وی توصیه نموده اندازافکارش توبه نماید!!)ولی از نظر کلامی قطعادرپیشگاه یک جامعه ی الهی-اسلامی،محکوم است. و شما به حمایت چنین انسانی افتخار میکنید و البته از چنین فردی بعید نسیت که چنان هجویاتی را به رهبر عزیزمان نسبت دهد.
منافقین وافرادی چون سروش بدانند به خواست پروردگار، پرچمی که امام راحلمان در این سرزمین علوی بر افراشت، اکنون در دستان پر توان خامنه ای عزیز است وبالاخره به دست صاحب اصلی موعودومنجیمان(عج) خواهد رسید این انقلاب زمینه ساز حکومت جهانیش می شودولی در این طریق انسانهای زیادی آزمایش خواهند شد اکنون در این آزمایش بزرگ زوال وفروپاشی حقیران کوته بین که خداوندمهربرقلوبشان زده، به چشم میخورد.
زوال وفروپاشی اندیشه ی سروش وامثال او حتمی است این وعده خداوند است که مومنین را یاری خواهد کرد هر چند کافران ومنافقان نپسندند همین اکنون اگر مولا ورهبر فرزانه ی ما اشاره ای نماید میلیونها نفر گوش به فرمانش کفن خواهند پوشید تا فرمانش برند این قرن بدون تردید قرن غلبه مستضعفین بر مستکبرین خواهد بود وعزت وسر بلندی ملت ایران را خداوند مقدر خواهد کرد ان شاءالله
در پایان با کلیک بر روی آدرس اینترنتی ذیل تحلیل سایت جهان را هم در باره سروش مطالعه فرمایید
http://jahannews.com/vdcb8ab0.rhbs0piuur.html
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 88 شهریور 19 ساعت ساعت 4:17 عصر
دروغگو کیست؟
ماوقع
سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی ایران در نامه سرگشاده ای به رئیس قوه قضائیه از دستگیری و بر خورد با خانم عاطفه امام اعتراض کرده وآن را محکوم مینماید در این نامه امده است.
دو روز پیش در آستانه برگزاری پنجمین جلسه دادگاه متهمان حوادث اخیر، خانم عاطفه امام دختر برادر مجاهد و در بندمان آقای جواد امام در یکی از خیابان های تهران توسط افراد مسلح و مجهز به بی سیم و دستبند ربوده شد. او پس از دستگیری طی تماس تلفنی خبر دستگیریش را به مادر اطلاع می دهد و به او می گوید مأموران به هنگام دستگیری با اهانت و فحاشی چادر از سر وی کشیده اند. ساعاتی بعد مجدداً با منزل تماس می گیرد و به مادرش می گوید که بازجوها وی را تحت فشار گذاشته اند تا به داشتن روابط نامشروع با برخی فعالان سیاسی در بند اعتراف کند. عاطفه به مادرش می گوید که به توصیه بازجویش با وی تماس گرفته است، زیرا بازجو به او گفته است شرط آزادی وی چنین اعترافی است و در این زمینه می تواند با مادرش مشورت کند. همسر جواد امام بلافاصله طی مصاحبه با رسانه های گروهی داخل و خارج کشور ضمن افشای این توطئه کثیف، مقامات جمهوری اسلامی را مسئول سلامت و حفظ جان دخترش معرفی می کند. پس از رسانه ای شدن این ماجرا و پیگیری های خانواده جواد امام، عاطفه شب گذشته در اطراف حرم امام(ره) رها می شود و به حرم پناه برده آزادی خود را به مادر اطلاع می دهد.منبع سایت نوروز
ابهام
اینکه ایا خانم امام دستگیر شده بوده یا نه وبه چه جرمی بوده حرفی نمیزنم چون اطلاعی ندارم ولی بعضی موارد با هم جور در نمی آید اگر خانم امام دستگیر شده وبه خانواده اطلاع داده که کار درست وانسانی است اما
سوال اینجاست چرا بازجوها اجازه دادند این خانم این حرفها را منتقل نماید؟در حالی که فضای جامعه در این زمینه بسیار ملتهب است . چرا بازجوهاگوشی را به دست سر کار خانم امامی دادند و اجازه میدهند این خانم محترم از روابط نامشروع آن هم پشت تلفن سخن بگوید؟ مگر بازجوها عقل خود را از دست داده بودند خوب این خانم را نگه میداشتند در دادگاه اعتراف میگرفتند. چرا به خانواده اش بگوید ؟ در ثانی اگر این دختر 18 ساله اعتراف هم میکرد که رابطه داشته بعد از آن به راحتی از طریق پزشک قانونی مشخص میشد که چنین نبوده با این توصیف آیا حیثیتی برای بازجوها میماند .آیا بازجوها فکر نکردند بعد از تماس این خانم با مادرش ،ممکن است مادرایشان با رسانه های خارجی مصاحبه کند وحیثیت نظام را زیر سوال ببرد که همین کار را هم کرده است . انسان هر چقدر هم ساده لوح باشد این سناریو مضحک را بخواند به سادگی میفهمد باز جوها اینقدر هم ابله نیستند .این بازجوها نتوانستند حدس بزنند که پایان این ماجرا چه از آب در خواهد آمد که اکنون ایشان را به راحتی آزاد میکنند این دستگیری وآزادی دختری معصوم چه دست آوردی برای نظام داشته است حتما دستگیر کنندگان فکر اینجا را هم کرده بودند .الان مشخص است که این ماجرا یکسره به نفع کسانی تمام شده که این روزها به دنبال ماجراجویی وهتک حرمت نظام مقدس جمهوری اسلامی ورهبری فرزانه این انقلابند .بی تردیداین خبر در ادامه جنگ روانی علیه نظام مقدس اسلامی است که این روزهاتلاش میشود با تمام شدن یک سوژه ،سوژه ی جدیدی بیابند تابا کمک آن قدرت نرم جمهوری اسلامی را به چالش بکشند!
در ادامه با کلیک بر روی آدرس اینترنتی ذیل گزارش کامل کمیته تحقیق سه نفره قوه قضاییه در باره ادعای آقای کروبی مبنی بر تجاوز های جنسی مطالعه فرمایید
http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=63860
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در سه شنبه 88 شهریور 17 ساعت ساعت 6:15 عصر
منبع : روزنامه اعتماد
با صلام خدمت ازیزان روزنامع اعتماد.
عینجانب عوضعلی درکه ساکن منطقه سعادت آباد تهران هستم و سالهاست که برای ادامه تهصیل در آذمونهای مختلف اعم از دولتی و آزاد و پیام نور امتهان دکترا می دهم. بارها هم در کلاسهای تغویتی، تزمینی و تزیینی شرکت می کنم اما نتوانسته ام در دوره دکتری پضیرش بگیرم. خواستم از شما که سرتان در کار است در مورد شرایت ادامه تحصیل در خارج از کشور اطلاعاتی کصب کنم. ممنون خواهم شد اگر با چند نکته کلیدی در این رابطه من را راهنمایی کنید.
---
پاسخ؛ عوضعلی عزیز سلام. نامه پردرد شما را خواندم. مایه بسی تعجب است در این زمانه یی که زیر هر سنگی که بلند می کنی سه نفر دکتر بلند می شوند شما با این همه استعداد و توانایی این گونه در حسرت یک دکترای ناقابل به در و دیوار می زنید. با این همه چند نکته کلیدی در مورد دکترا برایتان نقل می کنم که به درد آینده تان هم بخورد.
1- قبل از هرگونه پیشنهادی به شما توصیه می کنم یک منشی برای خود استخدام کنید که مجبور نباشید نامه های شخصی را خودتان نوشته و وقت باارزش تان را تلف کنید. ممکن است درک برخی کلمات پیچیده در نامه های شما برای دیگران امکان پذیر نبوده و باعث کاهش اعتماد به نفس افرادی شود که باید هوش و حواس خود را صرف کار و تلاش و سازندگی کنند.
2- اولین نکته این است که بدانید مدرک دکترا باید با تلاش و زحمت به دست بیاید و برای آن «شب بیداری» بکشید. شاعر می فرماید؛ نابرده رنج گنج میسر نمی شود/ گر گنج به دست آمد جان برادر دیگه کی کار کرد؟،
3- دومین نکته مهم این است که واقعاً لزومی ندارد برای خدمت به جامعه حتماً مدرک دکترا داشته باشید. این روزها «کارشناس ارشد» بودن اقبالش از هر دکترایی بالاتر است.
4- نام رشته تحصیلی که برای ادامه تحصیل انتخاب می کنید نباید زیاد خفن باشد. به علت کارشکنی کشورهای استکباری در انحصاری کردن دانش، معمولاً فارغ التحصیلان این رشته ها فقط در جاهای خاصی درس می خوانند و زبانم لال اگر قرار شد به هر دلیلی تعداد مختصری (در حدود 20، 30 واحد) از درس تان را در همین جا بگذرانید بعداً گندش درمی آید.
5- سعی کنید حتی الامکان دانشگاه تان آکسفورد، لندن، منچستر یا هاوایی نباشد. تجربه نشان داده اعتبار مدارک این دانشگاه ها به دردسر بعدش نمی ارزد.
6- بعد از اخذ مدرک دکترا حتماً اصرار نداشته باشید که در طول دوره تحصیل شاگرد اول، نخبه علمی یا مرد سال شده باشید. این نوع عناوین هم اساساً شگون ندارند.
7- کپی مدرک خود را جایی ارائه ندهید. در طول تاریخ تایپیست های دانشگاه های معتبر دنیا به خاطر اغلاط املایی و انشایی آبروی بسیاری از دانشمندان بزرگ را بر باد داده اند.
8- چنانچه به کسی گفتید از کدام دانشگاه فارغ التحصیل شده اید یا رزومه یی دادید، حتماً یک نسخه از آن را برای خودتان داشته باشید یا حافظه تان را تقویت کنید که نگویید از دو جای مختلف دکترا گرفته اید. متاسفانه بسیاری از مردم با سطحی نگری و عدم توجه به قابلیت ها دنبال نقاط ضعف بی ارزش و اینچنینی هستند.
9- از مسوول آموزش دانشگاهی که مدرک تان را تحویل می دهد، اطمینان حاصل کنید و تا جایی که ممکن است سعی کنید حتماً آدرس و شماره تلفن او را داشته باشید.
10- برای شهریه دکترایتان چک تاریخ دار بدهید که اگر جعلی درآمد یا روی کاغذ نامرغوب چاپ شده بود سرتان کلاه نرفته باشد.
11- اگر احساس می کنید ممکن است دیگران به مدرک شما حسادت کنند، تواضع و فروتنی بیشتری از خود نشان داده و نگذارید شما را در مجلسی به عنوان وزیر معرفی کنند.
12- چند کلمه از زبان کشوری را که از آنجا مدرک گرفته اید بلد باشید و در صورت امکان بدانید الفبای آن زبان از کدام سمت نوشته می شود.
13- بهتر است تلفظ صحیح شهری که از آن فارغ التحصیل شده اید و نام یکی دو مورد از درس هایی را که پاس کرده اید بلد باشید. البته تجربه نشان داده این مورد ضرورت زیادی ندارد.
14- و نکته آخر اینکه حواس تان به تاریخ ها باشد. در سالی که فارغ التحصیل شده اید باید حتماً 18 سال تمام داشته باشید و حداقل دو سال از تاریخ تاسیس آن دانشگاه گذشته باشد. برایتان آرزوی موفقیت می کنیم و صمیمانه امیدواریم در بیان خاطرات تان از دانشگاه مذکور زیاده روی نکنید.
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در سه شنبه 88 شهریور 17 ساعت ساعت 9:12 صبح
خط امام (ره)کدام است؟
آقای مهدی کروبی با نگارش نامه ای به آیت الله منتظری از حمایت های ایشان از خویش در حوادث پس از انتخابات تقدیر کرد . در این نامه آمده است : " از اینکه بخاطر برخی حوادث و تعرضات پیش آمده بعد از انتخابات دور دهم ریاست جمهوری برای اینجانب از این حقیر تفقد نمودید و طی نامه ها و بیاناتی اظهار تاسف فرمودید لازم دانستم بدین وسیله تشکر و قدردانی خود را اعلام دارم .
اکنون این سوال مهم مطرح است که چه شده که مطرود امام به صحنه آمده واز جناب آقای کروبی حمایت میکند .آقای کروبی وهمفکران محترمش مگر چه میگویند که سایت های ضدانقلابی شبکه های تلوزیونی نظام سلطه به حمایتشان برخواسته اند .استعمار انگلیس از چه زمان حامی ملت ایران شده است که اکنون مایل است با حمایت از جریان آقای کروبی به ایران، اسلام وملت مسلمان ما کمک کند . آیا انگلیس ها آدم شده اند یا خدای نکرده آقای کروبی وهمفکرانش به مواضع استعمار گران نزدیک شده اند . آقای کروبی لطفا به رسانه های خارجی که 30 سال است بر علیه این ملت در حال تبلیغ هستند نگاه بیندازید چرا دارند برایتان کف میزنند؟آیا این نشانه ای از خط امام(ره)است ؟آیا تعریف وتمجید آقای منتظری از شما افتخار است ؟در اینجا برای آشنایی نسل پاک وجوان ایران عزیزمان نسل انقلابی وامام دوست مملکت امام زمان(عج)نامه های تاریخی آن امام سفر کرده به آیت الله منتظری را میاورم تا مشخص شود خط امام کجاست .اگر کمی بیندیشیم راه را گم نخواهیم کرد .البته هرگز منظور این نیست که هر چه جریان مخالف جناب آقای کروبی انجام میدهد وحی منزل است نه هرگز، همه اشتباه دارند ولی گم کردن مسیر وعبور از جریان انقلاب اسلامی خطری است که پایان خط امام وانقلاب است که عاقبت بدی برای خواص میباشد خواصی که عوام را هم به دنبال خود منحرف میکنند.
نامه به آقای منتظری "عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی"
(جلد 21- صفحه 330) نامه
زمان: 6 فروردین 1368 / 18 شعبان 1409
مکان: تهران، جماران
موضوع: عدم صلاحیت برای تصدی رهبری نظام جمهوری اسلامی
مخاطب: منتظری، حسین علی
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای منتظری
با دلی پر خون و قلبی شکسته چند کلمهای برایتان مینویسم تا مردم روزی در جریان امر قرار گیرند. شما در نامه اخیرتان نوشتهاید که نظر تو را شرعاً بر نظر خود مقدم میدانم؛ خدا را در نظر میگیرم و مسائلی را گوشزد میکنم. از آنجا که روشن شده است که شما این کشور و انقلاب اسلامی عزیز مردم مسلمان ایران را پس از من به دست لیبرالها و از کانال آنها به منافقین میسپارید، صلاحیت و مشروعیت رهبری آینده نظام را از دست دادهاید. شما در اکثر نامهها و صحبتها و موضعگیریهایتان نشان دادید که معتقدید لیبرالها و منافقین باید بر کشور حکومت کنند. به قدری مطالبی که میگفتید دیکته شده منافقین بود که من فایدهای برای جواب به آنها نمیدیدم. مثلا در همین دفاعیه شما از منافقین تعداد بسیار معدودی که در جنگ مسلحانه علیه اسلام و انقلاب محکوم به اعدام شده بودند را منافقین از دهان و قلم شما به آلاف و الوف رساندند و میبینید که چه خدمت ارزندهای به استکبار کردهاید. در مساله مهدی هاشمی قاتل، شما او را از همه متدینین متدینتر میدانستید و با اینکه برایتان ثابت شده بود که او قاتل است مرتب پیغام میدادید که او را نکشید. از قضایای مثل قضیه مهدی هاشمی که بسیار است و من حال بازگو کردن تمامی آنها را ندارم. شما از این پس وکیل من نمیباشید و به طلابی که پول برای شما میآورند بگویید به قم منزل آقای پسندیده و یا در تهران به جماران مراجعه کنند. بحمد الله از این پس شما مساله مالی هم ندارید. اگر شما نظر من را شرعاً
(جلد 21 - صفحه 331)
مقدم بر نظر خود میدانید -که مسلماً منافقین صلاح نمیدانند و شما مشغول به نوشتن چیزهایی میشوید که آخرتتان را خرابتر میکند-، با دلی شکسته و سینهای گداخته از آتش بیمهریها با اتکا به خداوند متعال به شما که حاصل عمر من بودید چند نصیحت میکنم دیگر خود دانید:
اول- سعی کنید افراد بیت خود را عوض کنید تا سهم مبارک امام بر حلقوم منافقین و گروه مهدی هاشمی و لیبرالها نریزد.
دوم- از آنجا که سادهلوح هستید و سریعاً تحریک میشوید در هیچ کار سیاسی دخالت نکنید، شاید خدا از سر تقصیرات شما بگذرد.
سوم- دیگر نه برای من نامه بنویسید و نه اجازه دهید منافقین هر چه اسرار مملکت است را به رادیوهای بیگانه دهند.
چهارم- نامهها و سخنرانیهای منافقین که به وسیله شما از رسانههای گروهی به مردم میرسید؛ ضربات سنگینی بر اسلام و انقلاب زد و موجب خیانتی بزرگ به سربازان گمنام امام زمان -روحی له الفدا- و خونهای پاک شهدای اسلام و انقلاب گردید؛ برای اینکه در قعر جهنم نسوزید خود اعتراف به اشتباه و گناه کنید، شاید خدا کمکتان کند.
و الله قسم، من از ابتدا با انتخاب شما مخالف بودم، ولی در آن وقت شما را سادهلوح میدانستم که مدیر و مدبر نبودید ولی شخصی بودید تحصیلکرده که مفید برای حوزههای علمیه بودید و اگر این گونه کارهاتان را ادامه دهید مسلما تکلیف دیگری دارم و میدانید که از تکلیف خود سرپیچی نمیکنم. و الله قسم، من با نخستوزیری بازرگان مخالف بودم ولی او را هم آدم خوبی میدانستم. و الله قسم، من رای به ریاست جمهوری بنیصدر ندادم و در تمام موارد نظر دوستان را پذیرفتم.
سخنی از سر درد و رنج و با دلی شکسته و پر از غم و اندوه با مردم عزیزمان دارم: من با خدای خود عهد کردم که از بدی افرادی که مکلف به اغماض آن نیستم هرگز چشمپوشی نکنم. من با خدای خود پیمان بستهام که رضای او را بر رضای مردم و دوستان مقدم دارم؛ اگر تمام جهان علیه من قیام کنند دست از حق و حقیقت برنمیدارم.
(جلد 21- صفحه 332)
من کار به تاریخ و آنچه اتفاق میافتد ندارم؛ من تنها باید به وظیفه شرعی خود عمل کنم. من بعد از خدا با مردم خوب و شریف و نجیب پیمان بستهام که واقعیات را در موقع مناسبش با آنها در میان گذارم. تاریخ اسلام پر است از خیانت بزرگانش به اسلام؛ سعی کنند تحت تاثیر دروغهای دیکته شده که این روزها رادیوهای بیگانه آن را با شوق و شور و شعف پخش میکنند نگردند. از خدا میخواهم که به پدر پیر مردم عزیز ایران صبر و تحمل عطا فرماید و او را بخشیده و از این دنیا ببرد تا طعم تلخ خیانت دوستان را بیش از این نچشد. ما همه راضی هستیم به رضایت او؛ از خود که چیزی نداریم، هر چه هست اوست. و السلام.
یکشنبه 6 / 1 / 68
روحالله الموسوی الخمینی
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 88 شهریور 12 ساعت ساعت 4:0 عصر
سخنرانی منتشر نشده از عبدلله نوری درباره مقام معظم رهبری
چکیده
مردم به خدا این لباس عزت ما در گرو حمایت از رهبری است. اگر این حمایت را کردیم، خدا این لباس را برازنده تن ما می کند.
اگر اجازه دادیم خناس ها – آقا از کجا شد این مجتهد و آیت الله؟ تا دیروز حجت الاسلام بود. امروز شد آیت الله؟! از کجا آن اختیارات ولایت فقیه منتقل به این آقا شد؟! مگر مجتهد است؟! – اگر دندان های این خناس ها را در دهان شان نریزید، به خدا یک شب مثل سودانف یک ژنرال با یک کودتا ریاست جمهوری را می گیرد، کذا را هم می گیرد. بعد به خدا قسم، این دفعه دیگه به ریشه... بعضی ها می گویند، نه اگر کذا بشود ریش دار ها، آخوندها! نه مگر همه این شهیدها را آخوندها دادند؟ شما دادید. ده سال است شما انقلاب را زنده نگه داشتید و دشمن به خون شما تشنه است...!! و اگر خدای ناکرده چنان بشود، آن موقع دیگر به کسی رحم نمی کنند.پس عزت ما در گرو حمایت از این سید مظلوم است. این پیام منبر من بود. والسلام!نکنیم کاری "وخلاءهم لباس کرام". خدا این لباس کرامت را از ما مهار می کند.
خدایا به عزت شهدا قسمت می دهیم.خدایا این سید مظلوم را خودت یاری کن
بعد از فوت امام خمینی (ره) در سال 1368 حجت الاسلام "عبدالله نوری" که زمانی نماینده امام در سپاه بود، در جمع پاسداران، ناگفته هایی از پذیرش قطعنامه 598 و همچنین عزل منتظری از قائم مقامی رهبری توسط امام، و در حمایت از حضرت آیت الله خامنه ای، تعریف کرد که متن آن برای اولین بار در نیمه دوم آذر 1376 در شماره 21 هفته نامه شلمچه منتشر شد. به لحاظ اهمیت موضوع و با توجه به مواضع اخیر عبدالله نوری که به سادگی همه گذشته خویش را به فراموشی سپرده است، برای یادآوری او و همفکرانش، متن کامل نوار سخنرانی او را که حاوی نکات مهم و تکان دهنده ای از تاریخ ناگفته انقلاب اسلامی است، برایتان منتشر می کنم.
من می خواهم یه دو سه تا نکته اینجا بگم.
ببینید، بیست سال امام پرچم انقلاب را بلند کرد که دیگر همه دنیا فهمیدند. در این بیست سال شعارهای عجیبی داد؛ علی الخصوص در این ده سال پس از پیروزی انقلاب، هشت سال در جنگ بودیم ما. هشت سال امام فرمود: "صلح بین اسلام و کفر معنا ندارد". هشت سال امام صدا زد: "جنگ جنگ تا پیروزی، جنگ جنگ تا رفع فتنه از عالم". هشت سال امام فریاد زد که "صدام باید برود". هشت سال امام این جوری شعار داد، اما بعد دایر شد به این که اسلام بماند یا شعار امام و به اصطلاح پرستیژ امام بماند؟
شجاعت از این بالاتر؟ آزمایش از این بالاتر؟! امتحان خدایی از این بالاتر؟!
امام می توانست این چند ماهی که به آخر عمرش باقی مانده، زیر بار این قطعنامه نرود و تا آخرین نفسش شعار خودش را هم بدهد، اما بعدش بزرگ ترین گرفتاری را برای ما بگذارد و برود، بزرگ ترین بدبختی را برای ما بگذارد و برود.
اولا جنگ به یک نقطه حساسی رسیده بود که دیگر کاربردی نداشتیم ما. مضافا بر این که این چند ماه را هم ادامه می داد امام، حالا اگر مسئولین ما می خواستند صلح بکنند، خود ماها چشم هاشون رو در می آوردیم بیرون که: تا امام زنده بود شما جرات نکردید، حالا که امام سر به تیره تراب گذاشته، شما شروع کردید سازشکاری را و مضافا بر این که این دفعه، ما اگر بعد از امام زیر بار این قطعنامه می رفتیم، برای همیشه ذلیل بودیم، خوار بودیم.
رسید به جایی که از غیب - حالا شما بگو از پس پرده - با امام این معامله را کردند که:
امام! یا پرستیژت را حفظ کن، آن وقار و شخصیت خود را حفظ کن و هنوز آن شعارها را این چند روز آخر عمرت بده، یا بیا و اسلام و جمهوری اسلامی را حفظ کن!
امام در یک نیمه شب، قلم بدست گرفت و آن جملات عجیب را نوشت. فرمود که:
"در این هشت سال هرچه شعار دادم، همه را پس می گیرم. اگر آبرویی داشتم، با خدا معامله اش کردم و این قطعنامه را پذیرفتم. سخت بود برام، تلخ بود برام، اما کاسه زهری بود سر کشیدم ..."
آقا سید احمد (خمینی) وقتی ما برای تسلیت، با بعضی از رفقا و مسئولین بسیج رفته بودیم خدمت شان، ایشان در حسینیه جماران، همین طور که نشسته بودند - آن موقع اتفاقا بر اثر تالمات روحی نمی توانستند سخنرانی کنند – همین طور که نشسته بودندف با چشمانی پر از اشک گفت که خدا شاهد است که عجیب دلم سوخت! حالا برای شما هم می گویم تا شما هم دل تان بسوزد ثواب ببرید ان شاء الله ...
ایشان قسم خورد گفت:
"به جان امامم، به جان این پدر پیرم که از دست رفت، به جان این عزیز همتون، قسم می خورم که امام بعد از قطعنامه به هیچ وجه خنده اش را ما ندیدیم"! ادامـــه ی مـطــلــب
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در چهارشنبه 88 مرداد 28 ساعت ساعت 5:49 عصر
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در شنبه 88 مرداد 24 ساعت ساعت 3:42 عصر
چرا هاشمی از احمدی نژاد شکایت نمی کند؟
من چند روز است این سوال مثل خوره افتاده به جانم. بندبند سلولهای بدنم و ذره ذره جانم با این پرسش دست به گریبان است که چرا آقای هاشمیرفسنجانی از احمدینژاد شکایت نمیکند؟! مگر رئیسجمهور درباره فرزندان جناب هاشمی مسائلی را مطرح نکرد؟ آیا آقای هاشمیرفسنجانی این ادعای احمدینژاد را قبول دارد یا ندارد. اگر دارد که هیچ اما اگر قبول ندارد و معتقد است اطرافیانش زندگی سالمی دارند، پس چرا از احمدینژاد شکایت نمیکند؟!
البته نوشتن درباره هاشمی کار سختی است. دست آدم میلرزد. نفس آدم به شماره میافتد؛ یعنی آقای هاشمی یک طوری است که اگر بخواهی ایشان را نقد کنی، انگار موهای بدنت سیخسیخ میشود. بدبختی آدم میافتد به خودسانسوری. قلم، یاری نمیکند. جوهر قلم، یخ میزند؛ یعنی یک جوری است که قلم دوست دارد حقیقت را بنویسد و از واقعیت دم بزند اما همین که نوک قلم روی کاغذ میافتد، انگار کلمهها هم ترسیده باشند، جملهها عوض میشود. ما هی میخواهیم یک چیزهای دیگری بنویسیم، ناخودآگاه میشود «امیرکبیر». یعنی در ذهنمان یک انتقادی نسبت به ایشان هست اما آن مطلب تا از ذهن به صفحه کاغذ میرسد، میشود تعریف از جناب هاشمی؛ میشود «استوانه نظام». قلم ترسوی ما را میبینی؟! البته خود ما هم کمتر از قلممان ترس نداریم؛ یعنی «جان» یک چیزی است که آدم از پولش میتواند بگذرد، از جانش نمیتواند. البته آدم یک ذره عقل هم داشته باشد، چیز بدی نیست. ما که جانمان را از سر راه نیاوردهایم. حالا تو چکار داری که هاشمی چرا از احمدینژاد شکایت نکرده؟! تو مگر فضولی؟ این غلط کردنها به تو نیامده! تو را چه به سردار سازندگی؟ تو اصلاً میدانی هاشمی کیست؟ تمام ایران و بلکه دیگر کشورهای منطقه، مزین به نام اوست. هرجا که میروی، ردی از او میبینی. هیچجا نیست که مفتخر به نام هاشمی نباشد. هاشمی آنقدر بزرگ است که نگو! سردار سازندگی نیست که هست، امیرکبیر نیست که هست، قائممقام فراهانی نیست که هست، میرزاکوچکخان جنگلی نیست که هست، کلنل محمدتقی خان پسیان نیست که هست، ستارخان و باقرخان و آریاشهر و پونک و برج گلدیس نیست که هست، پدر معنوی کارگزاران نیست که هست، خالق انرژی هستهای نیست که هست و ما هرچی داریم از صدقه سر هاشمی نیست که هست (جملهای شد،ها!).
الان در هر قبرستان که میروی، دانشگاه آزاد یک شعبه آنجا دارد. حالا شهریهاش زیاد است، زیاد است که هست؛ فضولی موقوف! بعدش هم تو که پول نداری، غلط میکنی بچهات را دانشگاه آزاد ثبتنام میکنی. پول نداری برو بمیر! بابا من یک هاشمی دارم مینویسم، تو یک هاشمی میخوانی؛ بزرگی، وقار، سعه صدر (بویژه در برخورد با احمدینژاد!)، مهربانی، ایثار، متانت، سنگینی.
اصلا چه کسی بود انقلاب کرد؟ حالا توده ملت هم بودند. شما هاشمی را بگذار در یک کفه ترازو، موسوی، خاتمی، اون یکی خاتمی، موسویخوئینیها، موسوی لاری، مرعشی، کرباسچی، موسوی بجنوردی، فائزه، جاسبی، روحانی، لاریجانی، علی مطهری، حمیدشان، کاتوزیان، محسن رضایی، آرای باطله، عمادالدین باقی، اکبر گنجی، سازگارا، شمسالواعظین، افشین قطبی، علی دایی، حسن عمو، محسن خاله، دایی عباس، بقال سرکوچه، فری کلهپز، صغری خانم، ننهجون، مهدی کروبی و ... را هم بگذار کفه دیگر. کدام کفه سنگینی میکند؟ از نظر چگالی شاید حالا کفه اخیر سنگینی کند اما من حیثالمجموع، آن کفهای که میخوابد، کفه هاشمی است.
درود بر مسیح مهاجری که هر روز به نفع هاشمی مطلب مینویسد و در روزنامه جمهوری اسلامی به ما فحش میدهد. حالا که ما دفاع از هاشمی کردیم، آقای مسیح! برای یک بار هم که شده از ما تعریف کن. ما را ببر بالا. من اعتراف میکنم من هم مثل عطریانفر، قاطی کردم؛ یکجور قاطی کردن مثبت. من هر چی به دور و برهای سردار سازندگی گفتم، نثار خودم. من زد و بند کردم. آن کسی که باعث آزادی فلان مفسد اقتصادی شد، من بودم. این من هستم که در خانههای اشرافی زندگی میکنم و گاهی هم یک توکپا پسرم را میفرستم روسیه. گفتم روسیه تا یادم نرفته بگویم: مرگ بر روسیه. مرگ بر چین. مرگ بر چین تایپه. اصلا مرگ بر همه کشورها. زندهباد مخالف من. مرگ بر دشمن هاشمی. مخالف هاشمی اعدام باید گردد.
***
من داشتم فکر میکردم اگر آدم، پارهای از ملاحظات سیاسی را مراعات نکند و هرچه دلش بخواهد بنویسد درباره بعضیها به چه سرنوشتی دچار میشود:
[شب، خارجی، یک خیابان خلوت]
همه جا تاریک است الا نور یک چراغ راهنمایی که لحظهای خاموش و لحظهای روشن میشود. نویسنده سیگار به دست آرام- آرام به حرکت خود ادامه میدهد. صدای باز و بسته شدن یک پنجره، سکوت را میشکند. به ناگهان گربهای که مقداری گوشت به دهان گرفته، از درون یک سطل زباله بیرون میپرد. نویسنده در راه خانه، وارد یک کوچه بنبست میشود. کوچه تاریک است. در انتهای کوچه ناگهان چراغهای یک ماشین، صورت نویسنده را روشن میکند. قدمهای نویسنده شل میشود. میخواهد برگردد اما دودل است. بالاخره برمیگردد و میبیند 2 نفر که وسط چله تابستان پالتو پوشیدهاند سر کوچه ایستادهاند. کات.
نویسنده فکر میکند: عجب غلطی بود کردیم،ها!! نویسنده بخت بر گشته کامبیز عطریان فر
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 88 مرداد 22 ساعت ساعت 6:30 عصر
مصاحبه روزنامه اعتماد با محمد جواد لاریجانی
انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری واتفاقات بعد از آن سوالات وابهامات زیادی را بوجود آورده است چرا آقای موسوی به رای ملت تمکین نکرد؟ وسخن از تقلب به میان آورد بی تردیدسمت گیری های سیاسی اصلاح طلبان مبنی بر تقلب در انتخابات که اکنون مشخص شده خواص آنها از اول هم اعتقادی به ان نداشتند موجب گسترش بی اعتمادی مردم به نظام مقدس جمهوری اسلامی شد چه فتنه هایی که به پا نشد چه صدماتی که وارد نگشت بد ترین ضرر آن لطمه جدی به وحدت ملی بود که حضرت امام همواره بر آن تاکید داشتند اگر آقای موسوی جوانمردانه وبا تمسک به اخلاق سیاسی واسلامی به رییس جمهور منتخب تبریک میگفت هم جایگاه سیاسی خود را در نزد افکار عمومی بالا میبرد وهم شاهد این فتنه ها نبودیم وشاید این منش موجب میشد با افزایش محبوبیت ایشان در نزد افکار عمومی وتشکیل جبهه سبز چهار سال آینده به قدرت میرسید به هر ترتیب متاسفانه آقای موسوی چنین نکرد با این حال در این ماجرا ابهامات وسوالات زیادی مطرح شده که آقای محمد جواد لاریجانی در گفتگو با روزنامه اعتماد بدان پاسخ داده است که بهتر دیدم این مصاحبه وزین را برای پاسخ گویی به بعضی ابهامات بر روی وبلاگ بگذارم
این روزها محمود احمدی نژاد در کانون انتقادات قرار دارد. بعد از ماجرای موسوم به مشایی بسیاری از حامیان وی به جمع منتقدانش پیوستند. اما شما در آخرین موضع گیری تان با قاطعیت از او حمایت کردید. حمایت این گونه شما از احمدی نژاد بسیار جالب است. علت این حمایت ها چیست؟
من هیچ وقت از هیچ فردی حمایت صریح نکرده ام. اما حمایت صریح دارم که این دو با هم فرق می کند. در جریان انتخابات دوگونه موضع از من دیده شده است؛ نخست موضع گیری های معمولی، دوم موضع گیری های سیاسی. خب موضع گیری های سیاسی ام همیشه به اصولگرایان نزدیک تر است. البته من همیشه در کمپ اصولگرایان دیده شده ام اما گاهی اوقات به دلیل تفاوت هایی که ممکن است وجود داشته باشد، شدیدترین انتقادات را به آنها داشته ام. در این انتخابات با پدیده یی روبه رو شدیم که برای من فراتر از توفیق کاندیداها بود. این انتخابات جنبه امنیتی پیدا کرد. خیلی از گرگ هایی که خارج از مملکت هستند می خواستند رقابت در انتخابات را مصادره کنند. البته در اینکه آنها به توفیقاتی دست پیدا کردند دو عامل موثر بود؛ یکی خبط بزرگ جناح اصلاحات و استراتژی آقای موسوی، دوم کاستی های جدی که در کار وزارت کشور وجود داشت. نباید از این نکته غافل شد که در وزارت کشور جمعیت عظیمی کوشید رای مردم به صندوق ها ریخته شود ولی مشکل از نوع اطلاع رسانی درباره آرا شروع شد. دقیقاً پس از این مرحله بود که من احساس کردم امنیت ملی دچار خطر شده است. از اینجا به بعد برای من اهمیت نداشت و موضع من دیگر این نبود که کدام نامزد نفع می برد. برای همین من صریحاً به بیان موضع خود علیه ابطال انتخابات پرداختم و این موضع گیری را به نفع امنیت ملی می دیدم چون این نوع صف بندی به ضرر امنیت ملی بود. از آن طرف هم دیدید که برای انتصاب آقای مشایی، من انتقاداتی به دولت داشتم. البته این نوع انتقادات تنها به انتصاب وی مربوط نیست، بلکه مربوط به نظام تصمیم گیری احمدی نژاد است. از همین جا می خواهم بحث پیام های انتخابات را بشکافم. این انتخابات، انتخابات جالبی بود چون هم مردم خوب در انتخابات شرکت کردند و هم پیام روشن داشتند. اگر آنانی که به آقای احمدی نژاد رای دادند که افرادی متعهد به قانون اساسی و رهبری هستند، در نظر می گیریم و آنانی هم که به او رای ندادند پیام های روشنی داشتند. من شعارهای انتخاباتی نامزدها را به دقت مرور کردم و به سه محور رسیدم. نخست مساله روابط ما با جهان است. مردم از نوع روابطی که ما با سایر کشورهای دنیا داریم، راضی نبودند. دوم مساله گفتمان داخلی بود. مردم بیشتر یک گفتمان باشرم را می پسندند. همین مردم از اینکه افرادی در تلویزیون تحقیر شوند لذت نمی برند. سومین محور هم، اصلاح نظام تصمیم سازی است. یکی از ایرادهایی که به دولت احمدی نژاد وارد بود، عزل وزرا و تغییر رئیس بانک مرکزی بود که اینها به نظام تصمیم گیری بازمی گردد و درست نیست که ما تصمیم گیری را به جای تصمیم سازی قرار دهیم. رئیس جمهور ایران باید خودش تصمیم بگیرد. اینکه انسان خودش تصمیم بگیرد هنر بزرگی است. البته مساله مشایی یکی از عوارض تصمیم گیری دولت آقای احمدی نژاد بود و مهم ترین کاری که دولت باید انجام دهد این است که این نکات مهم را جدی گرفته و اصلاح کند و یکی از برکات دموکراسی نیز این است که ما می توانیم نظر دیگران را بشنویم و از آنها استفاده کنیم. -شما مساله امنیت ملی را مهم می دانید، چرا این موضع شما با حمایت از احمدی نژاد گره خورده است؟ طیف وسیعی از اوباما گرفته تا سارکوزی و افراد ضدانقلاب به کمپ تبلیغات انتخاباتی جناح اصلاح طلب طمع کرده بودند و به نوعی بر موج مبارزات اصلاح طلبان سوار شدند. متاسفانه اشتباه بزرگ این کمپ این بود که هیچ وقت سعی نکرد فاصله خود را از آنها نشان دهد شاید هم گاهی از آنها تقدیر کردند چرا که یک رای هم برای آنها اهمیت زیادی داشت. به نظر من آقایان موسوی، کروبی و رضایی باید طوری رفتار بکنند که این افراد نتوانند از این کمپین استفاده کنند. ادامـــه ی مـطــلــب
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در سه شنبه 88 مرداد 13 ساعت ساعت 6:43 عصر توبه احمدی نژاد
توبه احمدی نژادآقای رئیس جمهور نباید فراموش کنند که برای جریان حزب الله رنج دیده در کوران انقلاب و پابرهنگان همیشه تاریخ ،هیچ چیز با اهمیت تز از اصل ولایت فقیه نبوده و نیست و باید بدانند که امت همیشه در صحنه سایه ولایت کلی الهی را در عصر غیبت تنها وتنها از مجرای ولایت مطلقه فقیه می جوید و هر اقدامی که این جایگاه متعالی را دچار خدشه نماید به هیچ عنوان بر نمی تابد . این ملت نشان داده است که مهم برای او در انتخاب ها شخص بنی صدر و رجایی و هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد نیست بلکه معیار آنها تقرب و تبعد از ولایت فقیه است . وقایع هفته اخیر پیرامون انتصاب آقای اسفندیار رحیم مشایی به سمت معاون اولی رئیس جمهور و رخدادهای پس از آن عرصه سیاسی کشور را یک بار دیگر در مواجهه بایک موضوع دسته دوم با تنش مواجه ساخت. هرچند عامل اصلی این رویداد چالش زا انتصاب نادرست وی توسط رئیس جمهور بوداما عملکرد منتقدان بی پروای این انتصاب نیز مزیدی بر علت شد تا این موضوع به یک تنش بی سابقه سیاسی در کشورتبدیل شود. موضع رهبر معظم انقلاب و هزینه کردن دوباره از جایگاه ایشان در مورد آقای رحیم مشایی خود پرده ای دیگر از این ماجرا بود. اما به این موضوع هم عادت کرده بودیم چرا که هرگاه پای آقای مشایی به عرصه رسانه ای کشور باز می شود چاره ای جز هزینه پردازی از جایگاه معظم ولایت فقیه باقی نمی ماند. آنچه در نامه رهبر معظم انقلاب در مورد انتصاب آقای مشایی به خوبی عیان بود نگاه حکیمانه ،مشفقانه و با بصیرت رهبر انقلاب پیرامون این موضوع بود . ایشان این انتصاب را عاملی در جهت اختلاف و سرخوردگی در میان علاقه مندان به رئیس جمهور دانستند و این خود جای تامل بسیار دارد .اما آنچه در این میان مهم و صد البته تلخ بود سکوت هفت روزه آقای رئیس جمهور در پاسخ به حکم رهبر معظم انقلاب بود. کم اهمالی شخص رئیس جمهور در پذیرش حکم حکومتی رهبر ی حادثه ای کم نظیر در تاریخ انقلاب بود که با هر توجیه بی موردی بود رخ داد . هرچند در نهایت رئیس جمهور محترم این حکم را پذیرفت اما متن نامه دوخطی ایشان در جواب معظم له و انتصاب شتاب زده آقای مشایی در یکی دیگر از پستهای حساس کشور نشان از داردکه آقای رئیس جمهور حکم رهبری را نه از روی وظیفه وتکلیف بلکه با اکراه و ادبار پذیرفته است. نکته مهم این جریان این است که اگر همه اقدامات هفته گذشته رئیس جمهور را بتوان با تحلیل های ناشی از حسن ظن توجیه کرد اما کم اهمالی ایشان نسبت به نامه رهبری، آن هم توسط ایشان که خود را شخصی ولایت مدار و فدایی ولایت می دانند اصلا قابل توجیه نبود . این اقدام رئیس جمهور نه تنها موجب سرخوردگی علاقه مندان شد بلکه عموم امت حرب الله و ولایتمدار را دچار یک شک بهت آور ساخت. این سرخوردگی ناشی از آن بود که در اعتماد خود به ولایت مداری رئیس جمهور دچار تردید شدندو اقدامات عجولانه رئیس محترم جمهور پس از این حوادث موجب شده است که هنوز این تردید ادامه داشته باشد. آقای رئیس جمهور نباید فراموش کنند که برای جریان حزب الله رنج دیده در کوران انقلاب و پابرهنگان همیشه تاریخ ،هیچ چیز با اهمیت تز از اصل ولایت فقیه نبوده و نیست و باید بدانند که امت همیشه در صحنه سایه ولایت کلی الهی را در عصر غیبت تنها وتنها از مجرای ولایت مطلقه فقیه می جوید و هر اقدامی که این جایگاه متعالی را دچار خدشه نماید به هیچ عنوان بر نمی تابد . این ملت نشان داده است که مهم برای او در انتخاب ها شخص بنی صدر و رجایی و هاشمی و خاتمی و احمدی نژاد نیست بلکه معیار آنها تقرب و تبعد از ولایت فقیه است . نکته قابل تامل این است که جریان ولایت مدار جامعه که توده عظیمی از ملت خدا جو و همیشه در صحنه ر ا تشکیل می دهند به جهت نزدیکی گفتمان آقای احمد نژاد و دولت ایشان به گفتمان اصیلی که توسط ولایت فقیه ترسیم می شود به ایشان رای دادند ونه به چیز دیگر و در نتیجه هرگونه بی احترامی به مبدا این حرکت را توسط هر شخصی حقیقی و یا حقوقی بر نمی تابند. رئیس جمهور محترم بدانند که این ملت همانطور که هاشمی ها ،موسوی ها و خاتمی هاو ... را به دلیل دهن کجی به این گفتمان و مبدا آن تحمل نکردند در صورت عدم جبران عملکرد خود تحمل نخوا هند کرد. آقای رئیس جمهور باید بپذیرند که در ماجرای انتصاب آقای مشایی در ذهن علاقه مندان به ایشان نسبت به ولایت پذیری او شبه ایجاد شده و ایشان باید این شبه را رفع نماید . نباید فراموش کرد که امروز ایشان نیز یکی از کسانی است که در آزمون عظیم شرکت جسته اند و مردود شدن در این آزمون موجب سقوط ایشان خواهد شد. علاقه مندان به رئیس جمهور منتظر اقدام ولایت مدارانه او هستند.اقای احمدی نژاد باید بداند ما همواره اعلام کرده ایم افراد وجناحهای سیاسی به خودی خود برایمان ارزشی ندارندارزش افراد برای ما پایبندی به اصول وارزش های انقلاب است اگر رییس جمهور محترم از این مسیر خارج شوند دیگر برای ما ارزشی ندارند ولایت مداری وگوش به فرمان ولی فقیه زمان گل سرسبد ارزشمداری است آقای احمدی نژاد گمان نکنند رای بیست و چهار میلیونی مردم به ایشان متعلق به شخص ایشان است بلکه سابقه ولایت مداری ارزش گرایی دولت نهم وحمایت های پی در پی مقام معظم رهبری این مهم را به ارمغان آورده اگر آقای احمدی نژاد از این مسیر خارج شوند به اندازه آقای کروبی و رای های باطله هم رای نخواهند آورد مشاوره های باطل خیال پردازان ،آقای رییس جمهور را به توهم وخیال پردازی سوق ندهد عبور از ولایت آغاز سقوط است امیدواریم رییس جمهور محترم همچنان احمدی نژاد دولت نهم باقی بمانند وبه درگاه خداوند توبه کنند ودر آزمون ولایت مداری سربلند بیرون بیایند انشاالله
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در سه شنبه 88 مرداد 6 ساعت ساعت 7:59 عصر مصاحبه موسوی با مجله تایم
The Man Who Could Beat Ahmadinejad: Mousavi Talks to TIMEمصاحبه آقای میر حسین موسوی با مجله تایم قبل از انتخاباتBy Joe Klein and Nahid Siamdoust Friday, Jun. 12, 2009
Mousavi has a reputation for being soft-spoken, but that is an exaggeration. He is whisper-spoken. His answers to our questions were cautious, precise, although surprisingly candid at times. He was most emphatic when we asked about the way Mahmoud Ahmadinejad conducted his campaign, which included a direct attack on Mousavi"s wife, the famous artist and activist Zahra Rahnavard. "I think he went beyond our societal norms, and that is why he created a current against himself," Mousavi said. "In our country, they don"t insult a man"s wife [to] his face. It is also not expected of a President to tend to such small details."
He also criticized, as he did during the campaign, Ahmadinejad"s incendiary rhetoric on international issues like Israel and the Holocaust: "In our foreign policy we have confused fundamental issues ... that are in our national interest with sensationalism that is more of domestic use." Mousavi was unexpectedly candid about his willingness to negotiate the nature of Iran"s nuclear program. He said there were two issues: peaceful nuclear uses, which was Iran"s right under the Nuclear Non-Proliferation Treaty, and possible weaponization. "Personally, I view this second part, which is both technical and political, as negotiable," he said. "[But] we will not accept our country being deprived of the right to [peaceful] nuclear energy." As President, Mousavi wouldn"t have nearly the power that the Supreme Leader, Ayatullah Ali Khamenei, does, especially in the areas of foreign and national-security policy. But he did express a belief that the remarkable street demonstrations of the past week would basically change the nature of the power structure — in effect, forcing the Supreme Leader to pay more attention to public opinion. We asked what would happen if he lost. "Change has already started," he said. "Only part of this change is about winning in the elections. The other part will continue, and there is no going back." TIME: You were part of the revolution. How do you think the country has developed since then, and how would Imam Khomeini [the founder of the revolution] see all these developments
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در چهارشنبه 88 خرداد 27 ساعت ساعت 4:6 عصر طول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز Design By Ashoora.ir & Bi simchiمرجع دریافت ابزار و قالب وبلاگ
دربــاره ی ما کارشناس ارشد روابط بین الملل ،دانشجوی دکتری ومترجم زبان فرانسه منوی اصــــلی خبرنامه آمار و اطلاعات کل بازدید: 131597
بازدید امروز: 9
بازدید دیروز: 5
تعداد کل پست ها: 378
دیــگر یاوران
پیونــدهای روزانه نــوشته های پیشین آخرین نـــوشته ها وصیت نامه شهدا لوگوی دوستان دیــگر امکانات
|