هر وقت‌ که‌ دلت‌ را بتکانی‌ عید است

 با پایان تعصیلات رسمی نوروز نود و بازگشت مسافران نوروزی و آغاز دید و بازدید های مسافران از سفر بر گشته خواستم یک مطلب غیر سیاسی در وبلاگ بگذارم تا کمی فضای وبلاگ تغییر کنه بعضی اقوام میگفتند وبلاگت خیلی سیاسی و آکادمیکه به درد ما نمیخوره هر چند این وبلاگ را برای مخاطبان خاص  مسایل سیاسی و روابط بین المللی دایر کردم  ودر حوزه های دیگه سوادش را ندارم ولی مطلب زیر را که از وبلاگ ناگفته های مدیریتی برداشتم یه جورایی حرف دل خودمه  وانگار حرف دل منو زده وقتی خوندمش خیلی لذت بردم . فکر میکنم درد بشر امروز جدایی و دوری از خداوند قادر و حکیمه . حیات طیبه گمشده بشر امروزه. آقامون حضرت مهدی (عج)که تشریف بیاورند هدفش ایجاد حیات طیبه است . دنیا وآخرت،علم و ایمان،رفاه و معنویت سازنده حیات طیبه است . این همه قتل و کشتار،دروغ وفریب ،حسادت وکینه ،تکبر و خودخواهی ،غیبت و تهمت وهزار جور فسق فجور دیگر به خاطر اینه که به معنای واقعی یشر امروز خدا را فراموش کرده و خیال میکنه اگر به اوج قدرت وثروت برسه آسایش و آرامش را بغل میکنه در حالی که آرامش بدون کسب صفات الهی محاله.به همین جهت خداوند متعال در سوره عصر می فرماید قسم به عصر که انسان در خسران و زیانه مگر کسانی که ایمان می آورند وعمل صالح انجام میدهند .یا در سوره تین میفرماید قسم به تین و زیتون و قسم به طور سینا و قسم به این شهر امن وامان مکه که ما انسان را در احسن تقویم بیافریدیم سپس به  اسفل و سافلین برگردانیدیم(یعنی از حیوان پست تر شدند)مگر آنان که به خدا ایمان آوردند و نیکو کار شدند که به آنان پاداش دایمی عطا کردیم. امید است با آغاز سال جدید همه ما به سوی کمال الهی گام برداریم که عید واقعی آنگاه است که دلمان را از رذایل اخلاقی پاک کرده ونور الهی را بر ان بتابانیم که سعادت واقعی ما در ان است

اول عروسی‌ عید است و عید عروسی‌ است با دامنی‌ از سبزه‌ و چارقدی‌ از شکوفه‌های‌ صورتی‌ سیب. دف‌ می‌زند و می‌خندد و هلهله‌ می کند و می آید. ما گوشه‌ای‌ از دامن‌ عید را می گیریم و پای می کوبیم و دست‌ می افشانیم و فراموش می کنیم که‌ همیشه‌ گوشه‌ دیگر را شیطان‌ گرفته‌ است.شیطان‌ خاطرخواه‌ شلوغی‌ است. دلباخته‌ هیاهو. او هم‌ دف‌ می‌زند. می‌خندد و هلهله‌ می‌کند و نقل‌ و نبات‌ فراموشی‌ روی‌ سرمان‌ می ریزد و همین‌ می شود که‌ یادمان‌ می رود.....

دوم عروسی‌ عید است و کوچه‌ها شلوغ و پر از رفت‌ و آمد. خانه‌ها شلوغ و پر از دید و بازدید. می رویم و می آییم. هدیه‌ می دهیم و عیدی‌ می گیریم. احوال‌ می پرسیم و پیغام‌ می فرستیم. اما هر جا که‌ می رویم او هم‌ می آید. شیطان را می گویم. او که شیرینی‌ فراموشی‌ تعارفمان‌ می کند و همین‌ می شود که‌ یادمان‌ می رود

سوم نوروز می آید و می رود. عید هم‌ تمام‌ می شود و ما باز احتمالاً او را فراموش‌ می کنیم و از قلم‌ می اندازیم. به‌ دیدنش‌ نمی رویم. نامه‌ای‌ نمی نویسیم. تبریکی‌ نمی گوییم.  خدا را می گویم. اویی که‌ از همه‌ بزرگ‌تر است. خط‌های‌ آسمان‌ اشغال‌ نیست. این ما هستیم که او را از یاد می بریم

هر وقت‌ که‌ دلت‌ را بتکانی‌ عید است و هر روز که‌ تازه‌ شوی، نوروز. بلند شو، بال‌های‌ تازه‌ات‌ را تنت‌ کن. باید به‌ عید دیدنی‌اش‌ بروی. دلت‌ را تقدیمش‌ کن‌ تا عیدی‌ات‌ را بگیری. دیر است‌ اما دور نیست. همین‌جاست. بسم‌الله‌ بگو و در بزن،‌ همین

 



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در یکشنبه 90 فروردین 14 ساعت ساعت 10:31 صبح