la politique |
پیوند سیاسی فتنه 88 با جریان انحرافی
به گزارش جهان مهدی محمدی کارشناس مسائل سیاسی در جلسه هفتگی انصارحزب الله به موضوع جریان شناسی در آستانه انتخابات مجلس پرداخت. وی در این جلسه گفت:هر بحثی در مورد جامعهشناسی جریانهای سیاسی در ایران باید با ارجاع به فتنه سال 88انجام شود. ما همچنان در دورانی از تاریخ انقلاب قرار داریم که نقطه شروع آن فتنه 88 است. در واقع اگر بخواهیم تاریخ سه دهه انقلاب اسلامی را به یک اعتبار تقسیمبندی کنیم میشود گفت که تاریخ انقلاب به دو دوران قابل تقسیم است: دوران ما قبل فتنه و دوران بعد ازآن.در ادامه چکیده تحلیل به حضور تقدیم میگردد
*ما در میانه فتنهای زندگی میکنیم که 3 فاز مختلف داشته است. فاز اول این فتنه همان است که در فتنه 88 دیدیم. این فاز از 22 خرداد 88 آغاز شد و در 9 دی 88 خاتمه یافت. بازیگران اصلی این فاز هم جریان اصلاحطلب، آقای هاشمی و طرف خارجی بودند. فاز دوم فازی است که از 9 دی 88 آغاز شد و تا زمان خانهنشینی آقای احمدینژاد ادامه پیدا کرد. بازیگر اصلی در این فاز جریان انحرافی بوده است. فاز سوم از فردای بازگشت آقای احمدینژاد به محل کارش شروع شد و تا انتخابات ریاستجمهوری سال 92 ادامه خواهد داشت. در این فاز سوم که اکنون ما در میانه آن قرار داریم بازیگر اصلی ائتلافی از جریان انحرافی و جریان فتنه خواهد بود. در واقع این دو جریان برای همافزایی علیه نظام تلاش خواهند کرد
*آقای حسین بشیریه پدرخوانده نظریههای سیاسی که جریان اصلاحطلبی از او پیروی میکند، یک مصاحبه مبسوطی با سایت انگلیسی زبان لوگوس کرد و خلاصه حرفش این بود که برای اولین بار در 30 سال گذشته در سال 88 اتفاقی که افتاد این بود که مردم احساس کردند درون حکومت دعوایی هست که تمامشدنی هم نیست و طرفین برای اینکه در این دعوا بر یکدیگر غلبه کنند، حاضرند حتی خود نظام هم صدمه ببیند
*برای به خیابان آمدن انگیزه پیدا کردند. اصلیترین نقش را در این موضوع آقای هاشمی داشت آن هم با نامهای که 17 خرداد آن سال خطاب به حضرت آقا به صورت علنی نوشت. ایشان اگر میخواست با رهبری حرف بزند او را که میپذیرفتند میرفت حرفش را میزد ولی وقتی کسی تصمیم میگیرد نامه سرگشاده بنویسد مخاطبش در واقع مردم و در این مورد خاص ضد انقلاب هستند. در نامه اصل حرف آقای هاشمی این است که میگوید یک طرف من هستم و قدیمیهای انقلاب و این مردمی که مثل آتشفشان به خیابانها ریختهاند و طرف دیگر شما هستید و احمدینژاد. حالا انتخاب کنید
*یک چیزی که کمتر راجع به آن بحث شده در واقع فاز دوم فتنه است و اینکه سهم جریان انحرافی در به وجود آمدن فتنه و فتنهای که این جریان در پی آن است چیست؟ ما باید ببینیم رئوس حرکت انحرافی این جریان و پشت پرده راهبردهایی که تعقیب میکند چیست؟
*من به شما عرض میکنم بر مبنای مجموعه یافتها به نظر میآید که جریان انحرافی الان شکل نگرفته و سابقه آن به سالهای اول و دوم دولت نهم برمیگردد، منتها چون اولا آن موقع غلبه نداشت و همهکاره دولت نشده بود و ثانیا نتوانسته بود ماهیت دولت را دگرگون کند به یک مساله تبدیل نشد و زمانی به مساله تبدیل شد که خطرش از حد مجاز عبور کرد
*دو اتفاق مهم از ناحیه جریان انحرافی رخ داده و به عقیده من نشان دهنده این است که در همان حالی که جریان چپ و آقای هاشمی مشغول فتنه بودند، این جریان هم مشغول یک فتنه عمیقتری بود، اما فرصت برای اعمال این فتنه را به دست نیاورد تا زمان برکناری آقای مصلحی و خانهنشینی آقای احمدینژاد. اولین پروژهای که جریان انحرافی کلید زد این بود که دو دولت نهم ارتباط دولت را اولا با نخبگان و ثانیا با طبقه متوسط شهری تیره کند. همانطور که میدانید تمرکز آقای احمدینژاد در دولت نهم، روی طبقات محروم بود و طبقه متوسط شهری و نخبگان و طبقهای که حاضر است برای علایق سیاسی خودش به خیابان بیاید و هزینه بدهد در 4 سال اول فراموش شدند
*ما در هفته اول بعد از انتخابات سال 88 به دنبال یک نفر میگشتیم که برود در تلویزیون از آقای احمدینژاد دفاع کند، ولی گیر نمیآوردیم! چون روابط را با همه نخبگان تیره و تار کرده بود. در حالی که همه توصیه رهبری این بود که باید از حداکثر ظرفیتها استفاده شود. اگر آقای حداد عادل و جواد لاریجانی و امثال اینها آمدند به خاطر حفظ نظام بود و اینکه واقعا عقیده داشتند تقلبی رخ نداده و دارد به نظام ظلم میشود والا آقای احمدینژاد بدون تردید به خاطر چسبیدن به این تدوری خطرناک نتوانسته بود هیچ پشتوانهای از نخبگان غیر دولتی برایش خود فراهم که به خاطر خود او نه به خاطر مثلا کلیت نظام حاضر به دفاع از او باشند. هنوز هم نتوانسته است و همه اینهایی که دور این آقایان هستند دو تا سیلی هم حاضر نیستند برای احمدینژاد بخورند. آن تیپی که حاضر است سیلی بخورد دیگر جایی در اطرافیان ایشان ندارد
*آقای احمدینژاد مشورت با نخبگان را همیشه با امتیازدهی به نخبگان خلط میکرد؛ و همین باعث شد نخبگان را از دست بدهد. حالا کارکرد نخبگان چیست. کارکرد نخبگان مدیریت بحران است. بله پای صندوق رای هیچ فرقی میان مردم معمولی و نخبگان نیست. آن روزی که کشور به هم میریزد و فضا بحرانی میشود نخبگان کارکرد خودشان را در دفاع از سیستم و آرام کردن اعتراضها نشان میدهند و آقای احمدینژاد اصلا به چنین چیزی فکر هم نکرده بود الان هم نمیکند. خیال میکند همان رایی که پای صندوق میآورد کافی است
*تئوریای که جریان انحرافی به آقای احمدینژاد، داده همیشه این بوده است که مشکل ما نیستیم، مشایی و کردان نیست، اینها با تو مشکل دارند. و با همین تئوری احمدینژاد را وادار کردند و میکنند بایستند و از هر پلیدی دفاع کند
*در حوزه سیاست خارجی مهمترین برنامه جریان انحرافی نزدیک شدن به آمریکا و وارد شدن به مذاکره با این کشور است. تحلیلی که این جریان به آقای احمدینژاد داده این است که میگویند اگر تو به آمریکا نزدیک شوی، فرآیند سقوط آمریکا تسریع خواهد شد. سعی میکنند قضیه را اینطوری توجیه کنند که متهم نشوند
اما اصل قضیه این است که این است که اینها عقیده دارند برنده کسی است که بتواند در این کشور مذاکره با آمریکا را جوش بدهد، سر میز نشستن با آمریکا امتیازی است که هرکس بتواند از آن خود کند در فضای سیاست داخلی به شدت محبوب خواهد شد؛ چرا که به عقیده اینها مردم مشتاق مذاکره با آمریکا هستند و هرکس بتواند اول این کار را انجام دهد بازی را برده است
*لذاست که در یک جلسه خصوصی مشایی میگوید الان وقت مذاکره با آمریکاست و بعضی به دولت حسادت میکنند. تلاش این جریان برای نزدیک کردن احمدینژاد به آمریکا و فرو کردن این تفکر در ذهن او که مذاکره با آمریکا یک امر واجب است ماموریت جریان انحرافی است. ظرف چند ماه آینده خواهید دید که آقای احمدینژاد که به سازمان ملل میرود، اینها ادبیاتی راه میاندازند که آقای رئیسجمهور حتما باید یک مذاکرهای با مقامات آمریکایی انجام دهد تا فشارها کم شود. تحلیلشان هم این است که این معاملهای دوسر برد است. یا نظام اجازه میدهد یا نمیدهد. اگر اجازه داد که خوب به آن چیزی که میخواهیم میرسیم. و اگر اجازه نداد، مردم با آن تعریفی که اینها میکنند متوجه خواهند شد که ما با آمریکا مشکل نداریم
*جریان انحرافی در داخل، آمریکاییترین تحلیل ممکن را از تحولات منطقه ارائه کرد و آن این بود که گفتند تحولات منطقه کار آمریکاست و وقتی چنین تحلیلی ارائه شود نتیجه آن میشود که ما نباید تحولات را شارژ کنیم و به آن کمک کنیم که کمک نکردند و وزارت خارجه دولت آقای احمدینژاد هیچ تحرک به دردبخوری از خود نشان نداد چرا که عقیده نداشتند بلکه بدتر از این عقیده داشتند ما باید به دیکتاتورهای منطقه کمک کنیم تا سر کار بمانند و نتیجه این شد که ملکعبدالله پادشاه اردن به ایران دعوت کردند که اگر نبود تدبیر نظام تا تهران هم میآوردندش
*در سیاست داخلی مهمترین کاری که جریان انحرافی در پی آن است، نفی موجودیتی به نام اصولگرایی است و همه حرف اینها این است که میگویند ما نمیفهمیم اصولگرایی چیست ما نه اصولگرا هستیم و نه میدانیم چیست. ما تا به حال از زبان آقای احمدینژاد و دوستانش کلمهای در مورد اصولگرایی نشنیدهایم. نمیگویند، چون اعتقادی ندارند
*در عرصه فرهنگ مهمترین پروژه جریان انحرافی لیبرالیزه کردن عرصه و از سکه انداختن ارزشهای انقلاب اسلامی و جایگزینی آن با یک مجموعه ارزشهای مندرآوردی جدید است که نماد و معیار و محک آن خود آقای احمدینژاد و در واقع مشایی است. ناسیونالیسم ایرانی و زیر سوال بردن ارزشهای فقهی ما و مناسبات اجتماعی که حجاب یکی از آنهاست در دستور کار این جریان قرار دارد چون میخواهند یک منظومه فرهنگی جدید ایجاد کنند. خواهید که اینها به زودی بحث ازدواج موقت را کلید خواهند زد و به همین شکل که راجع به حجاب وارد عمل شدند، ویژهنامه 300 صفحهای منتشر خواهند کرد و بحثهای عجیب و غریبتر
*در حوزه اقتصاد مهمترین برنامه جریان انحرافی تبدیل شدن به یک کارتل اقتصادی است. تحلیل جریان انحرافی این است که ما نمیتوانیم کار سیاسی بکنیم مگر اینکه قدرت اقتصادی داشته باشیم. مجموعه عظیمی از فساد اقتصادی که اینها به بار آوردند و در بازداشتهای اخیری که از جریان انحرافی صورت گرفته مستندات آن به تفصیل درآمده، پیشفرضش این است که جریان انحرافی تئوریاش این است که ما اگر میخواهیم در آینده یک نیروی سیاسی ماندگار شویم باید پولدار باشیم و به لحاظ اقتصادی توانمند باشیم
*وقتی که احمدینژاد خانهنشین شد جریان انحرافی 3 پیام را میخواستند بدهند به 3 گروه. یک پیام به طبقه متوسط که به میرحسین رای دادند و آن اینکه اگر شما دنبال کسی هستید که جلوی نظام بایستد، بهتر از احمدینژاد گیرتان نمیآید و شاهد این گفته کامنتهایی است که در پی این یادداشت در سایت خدمت آمده بود. همه ضد انقلاب صف کشسده بودند و سوت و کف و هورا برای احمدینژاد سر داده بودند که ما تازه داریم تو را میشناسیم! پیام دوم برای آن 25 میلیون نفری بود که به احمدینژاد رای دادند و آن هم این بود که ما میخواهیم برای شما کار کنیم، اما نمیگذارند و دست ما را بستهاند! یک پیام هم برای خارج از کشور میخواستند بفرستند و آن اینکه ما در ایران تصمیمگیرنده هستیم و این طور نیست که در ایران ما تابعی از تصمیمهای جای دیگر باشیم.
*اما پروژه خانهنشینی به چند دلیل شکست خورد
اول اینکه قرار بود و خیال میکردند این پروژه ابعاد اجتماعی پیدا کند و مردم به دفاع از جریان انحرافی به خیابان بریزند که نه فقط این نشد بلکه برعکس شد و کار به جایی رسید که آقای احمدینژاد جرئت سفر به قم رفتن را پیدا نکرد. دوم اینکه هیچ گونه حمایت سیاسی هم از این قضیه خانهنشینی نشد و یک نفر هم در جامعه سیاسی ما پیدا نشد که بگوید آقای احمدینژاد خوب کاری کرده است و لذا تنها ماندند. سوم اینکه این پروژه شکست خورد چون حضرت آقا کوتاه نیامدند. مشی مقام معظم رهبری در جریان فتنه هم همین بود که هیچ باج ناحقی داده نخواهد شد. دلیل بعدی شکست پروژه خانهنشینی این بود که این جریان میخواست مشایی را به عنوان راه حل به نظام تحمیل کند که چندین بار این طرف و آن طرف هم گفتند که به گوش نظام برسد و خب این اتفاق هم نیفتاد
*فاز سوم اما مربوط به این است که دو جریان انحرافی و فتنه میخواهند همافزایی کنند و در دو سال باقیمانده یک پروژه مشترک را تعقیب کنند. البته هر کدام از دو جریان خیال میکند انتها خط برنده او خواهد بود ولی فعلا در میانه راه به این نتیجه رسیدهاند که عملا باید پروژههای واحدی را تعقیب کنند. هر دو جریان به همدیگر به عنوان فرصت نگاه میکنند. هم جریان فتنه و هم جریان انحرافی از این به بعد تلاش خواهند کرد وزن خودش را بالا نشان بدهند و به دنبال این هستند که مردم را به این نتیجه برسانند که مشکل ساختار نظام است
این دو جریان به این نتیجه رسیدهاند که در بدنه اجرایی میتوانند با همدیگر کار کنند. لذا الان 80 درصد کاندیداهای انحرافی با جریان فتنه در شهرستانها مشترک هستند. آقای یکی از سران جریان فتنه میگوید من در مورد انتخابات در شهرستانها کلا با 100 نفر حرف زدهام و از این 100 نفر، 80 نفر به من گفتهاند که مشایی هم با آنها تماس داشته است. اشتراک دیگر این دو جریان این است که هر دو میخواهند پیوند با خارج را حفظ کنند و ارتباط با خارج جزء بحثهای کلیدی هر دو جریان است به گونهای که در جاهایی واسطههای مشترک دارند. مگر آقای ملکزاده که همه کاره اینهاست کی بود؟ او قبل از این همه کاره آقای جاسبی بوده است. آقایان میگویند ما ضد هاشمی هستیم، واقعا مخاطب را احمق فرض میکنند. چگونه میشود ضد هاشمی باشید اما کادرهای کلیدی شما آدمهای هاشمی باشند. کسانی که هنوز رفت آمد میکنند و من عقیده دارم اگر پایش بیفتد قطعا بین هاشمی و احمدینژاد، هاشمی را انتخاب میکنند. مگر معاون اول ایشان کیست؟ نکته دیکر این است که هر دو جریان به این نتیجه رسیدهاند که راه ادامه حیات آنها تداوم بحرانآفرینی است و این کار را خواهند کرد
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 90 مرداد 27 ساعت ساعت 5:44 عصر
دربــاره ی ما
کارشناس ارشد روابط بین الملل ،دانشجوی دکتری ومترجم زبان فرانسه
منوی اصــــلی
خبرنامه
آمار و اطلاعات
پیونــدهای روزانه
نــوشته های پیشین
آخرین نـــوشته ها
وصیت نامه شهدا
لوگوی دوستان
دیــگر امکانات