la politique |
مفهوم اعتدال در دیدگاه آیت الله مصباح یزدی
در این چند ماهی که از روی کار آمدن دولت یازدهم گذشته است اعتدال یکی از شعارهای دولت تدبیر امید بوده که به نوعی ترجیع بند سخنان مدیران دولتی و رسانههای حامی دولت بوده است. اگرچه هنوز خود این واژه چندان تعریف نشده است اما از سویی دیگر بهانه خوبی شده تا خیلی از منتقدان به بهانه دوری از اعتدال و افراطیگری کوبیده شوند و از آن سو خیلی از اقدامات در سایه این شعار توجیه شود. نشریه فرهنگ پویا در شماره 25 خود که این روزها منتشر شده است پروندهای درباره همین شعار محوری دولت تدارک دیده که مطالب ناب و خواندنی کم ندارد. اما شاید گفتگو با آیت الله مصباح یزدی یکی از خواندنیترین مطالبش باشد.در ادامه چکیده و خلاصه ای از این گفتگو تقدیم خوانندگان وبلاگ میگردد این چکیده ،برداشتها و یاداشتهای اینجانب از این مصاحبه میباشد که شایسته است علاقمندان به این بحث مهم کل مصاحبه را خط به خط مطالعه فرمایند .
علامه مصباح یزدی ابتدا در تعریف اعتدال میفرمایند اعتدال، مثلا باید آن را با «اقتصاد» در لغت عربی مقایسه کرد. البته «اقتصاد» در فارسی در مسائل مالی بکار میرود، اما در عربی اینطور نیست؛ اقتصاد یعنی میانهروی.در اصول کافی بابی داریم با عنوان «باب الاقتصاد فی العبادة». در قرآن هم میفرماید: «وَ مِنْهُمْ مُقْتَصِدٌ» معنایش این نیست که آنها مسائل اقتصادی و مالی را خوب بلد هستند! مقتصد یعنی انسان مستقیم سالمی که انحراف ندارد. ایشان در تعریف اعتدال به کمک مفهوم مخالف آن میفرمایند:"مثلاً در اینجا اعتدال را در مقابل انحراف یا در مقابل افراط و تفریط بهکار میبریم. از اینها میتوان کمک گرفت و با استفاده از اینکه افراط و تفریط یعنی چه، میفهمیم اعتدال یعنی چه، یا برعکس، اگر اعتدال را دانستیم، میفهمیم افراط و تفریط یعنی چه، از آن جهت که یک نوع تضایف یا تضاد میان آنها هست".بعد از مشخص شدن مفهوم اعتدال پس از این که ما فرضاً مفهوم را بدست آوردیم، باید ببینیم کاربرد و جایگاه این مفهوم در مسائل مربوط به هستیشناسی، و نیز در ارزششناسی و در میان انواع مفاهیم ارزشی که در حقوق، در سیاست و در اخلاق بهکار میرود، کجاست. شاید بتوان گفت مشهورترین معنایی که از اعتدال به نظر میآید و در محاورات بر روی آن تکیه میشود، این است که در مورد «اعتدال» سه چیز یا سه حالت در نظر گرفته میشود؛ یکی نقطهای که حالت افراط است، و در مقابل آن، نقطه تفریط قرار دارد و حالت وسط را حالت اعتدال میگوییم. مشابه اعتدال، همان لفظ «وسط» است. ما در منابع دینی هم همین تعبیر را داریم. پس هرجا مفهوم اعتدال را بهکار میبریم، باید حد اعتدال دو طرف داشته باشد و بین آنها رابطه طبیعی برقرار باشد و خودبخود معلوم باشد که مبدأ و منتها کدام است تا حد وسط آنها را بفهمیم. حد مبدا و مقصد اعتدال باید تعریف ارزشی بشود اینجور نیست که هر کسی بخواهد اعتدال را با هر چیزی تعریف کند.به عنوان مثال، فرض کنید در مسائل اعتقادی، اگر کسی بگوید بعضی از مردم دنیا معتقدند که یک خدا وجود دارد، و برخی دیگر هم معتقدند هزارتا خدا وجود دارد. هزارتا خدا افراط است و یک خدا هم تفریط؛ خوب است ما حد وسط را بگیریم و بگوییم پانصدتا خدا هست. آیا این سخنی منطقی است.مطلب دیگری که میتواند موضوع مقاله یا رسالهای مستقل باشد، مسئله نقش اعتدال در مفاهیم اخلاقی است. میدانید که از مشهورترین مکاتب اخلاقی مکتب ارسطویی است که بنا بر آن، هر فضیلتی محفوف به دو رذیله است، یکی رذیله افراط، و دیگری رذیله تفریط، و حد وسط آنها که حد اعتدال است، فضیلت است. در ظاهر بیان ارسطو که در کتابهای اخلاق ما منعکس است، بر این تکیه شده که این حد وسط میان افراط و تفریط است و آن دو بد هستند، پس این حد وسط خوب است. ما میگوییم این قاعده بدیهی نیست؛ حداکثر این است که از آراء مشهوره است و مانند حسن صدق است. اما این که «هرجا بخواهیم خوب و بد را بشناسیم، باید حد وسط بین دو چیز را در نظر بگیریم»، به چه دلیل درست است؟ به همین جهت، بسیاری از منتقدین ارسطو در تعیین مصادیق فضیلت به ایشان انتقاد کردهاند. مثلا جاهل محض بودن یک طرف است و عالم به جمیع معلومات هم یک طرف است. اولا حد وسط آنها را چگونه میتوان تعیین کرد؟از اینرو، مثلا اگر کسی بگوید در علم، حد وسط خوب است؛ نه انسان باید خیلی بیسواد باشد، و نه خیلی فوقالعاده باشد، و بگوید مثل ابنسینا یا انیشتین نشوید، اینها خیلی بد است!؛ بلکه دانشجوی خوبی باشید! آیا این درست است؟متأسفانه در آن چه این روزها در تفسیر اعتدال بیان شده، چنین تعبیری از بعضی از اشخاص دیدم که گفتهاند: منظور از اعتدال یعنی حد میانه بین اراده شریعت و اراده عمومی! یعنی اگر انسان خیلی دنبال دین برود، این افراط است و اگر اصلا به دین کار نداشته باشد و دنبال حرف مردم و اراده مردم و رأی عمومی و اکثریت باشد، این هم بیدینی محض است. پس باید راهی بین اراده شریعت و اراده عمومی را انتخاب کرد. این همان است که قرآن میفرماید: «یُرِیدُونَ أَنْ یَتَّخِذُوا بَیْنَ ذَلِکَ سَبِیلا أُولَئِکَ هُمُ الْکَافِرُونَ حَقًّا»، اصلا کفر حقیقی همین است. در فرهنگ امروز، اسم این کار التقاط است در مسائل سیاسی هم در بسیاری از موارد، بهکار بردن تعبیرهایی مانند «افراطی»، «تفریطی» و «تندروی» ناشی از این است که مبدأ و منتهایی که برای اعتدال در نظر گرفته میشود، دلبخواهی است. زیرا قبل از آن مبدأ، و بعد از آن منتها را هم میتوان در محاسبه در نظر گرفت. همانطور که ممکن است کسی بین عدد سه و عدد سیزده را حد وسط در نظر بگیرد و اگر بپرسیم چرا سه و سیزده؟ میگوید: ما دلمان خواسته حد وسط را با اینها بسنجیم. اینها حد اعتدال را نسبت به آن دو چیزی که میسنجند، تعیین میکنند؛ اما اگر نسبت به چیز دیگری بسنجند، نسبت عوض میشود و همانکه حد اعتدال بود، میشود تفریط؛ چنانکه بین اعداد یک و سه، عدد دو حد اعتدال است، اما بین اعداد یک و نوزده، دو حد اعتدال نیست، بلکه حد تفریط است. اما امام صاف و صریح مبارزه میکرد. به ایشان گفتند: آقا، دیگران میگویند شما تندروی میکنید؛ قدری معتدلتر! ایشان فرمود: چرا نمیگویید کندروی میکنی؟ تندروی و کندروی را با چه میسنجید؟ اسلام دارد از بین میرود؛ ما در اینجا باید اسلام را حفظ کنیم؛ این حق و باطل است؛ بود و نبود اسلام است؛ بله، اگر انسان بداند در نوع رفتار، یک نوع تاکتیکی هست که وقتی مطابق آن تاکتیک عمل کند، هرچند لسانش ملایمتر باشد، اما اثرش بیشتر است، به آن عمل میکند؛ این نمونه عینیت داشته و خیالبافی نیست. آیت الله مصباح میفرمایند خود بنده شاهد بودم و از لبهای امام شنیدم که اگر آقایان توافق بکنند بر راهی که نرمتر از آن باشد که من میگویم، اما همه مشارکت کنند، من آن را ترجیح میدهم، برای این که میدانم اثرش بیشتر است؛ ولی اگر آقایان موافق نباشند، چنانچه تنهای تنها هم بمانم با شاه مبارزه میکنم و این وظیفه شرعی متعین است و هیچ چیزی نمیتواند جلوی این تکلیف را بگیرد. به امام میگفتند: تندروی میکنید. ایشان جوابش این بود که چرا نمیگویید کندروی میکنید؟ شما با چه چیز تند و کند را میسنجید؟
در جمعبندی فرمایشات حضرتآیت الله مصباح یزدی میتوان گفت که اعتدال در سه سطح ممکن است مطرح شود: یکی به عنوان معیار و مبنای ارزش در مقام ثبوت، به این معنا که کسی بگوید ملاک ارزش اعتدال است و ارزشمند بودن یک چیز به این است که در حد وسط باشد، و در واقع، فراتر از این ارزشی نداریم. این معنا درست نیست؛ یعنی ما اعتدال را ملاک ارزش نمیدانیم و ارزشها باید از جای دیگری تأمین شود. به عبارت دیگر، اعتدال ارزش ذاتی ندارد. سطح دیگر این است که اعتدال را به عنوان یک اصل راهبردی برای تأمین اهداف در نظر بگیریم، یعنی بعد از این که هدف و ارزش آن دقیقا مشخص شد، بگوییم در مواردی که بین راههای رسیدن به ارزشهای اصلی تزاحم پیدا میشود، اعتدال یک اصل راهبردی است برای تأمین متعادل آن ارزشها که برای وصول بهتر به هدف کمک میکند. یک سطح هم سطح تاکتیک است که فرمودند برای پایان دادن به یک نزاع عملی، در جاییکه راهی برای اثبات حق و باطل نیست، فقط به عنوان یک تاکتیک مفید است. و ما در واقع، اعتدال را به معنای دوم و سوم ارزشمند میدانیم، آن هم با همین قیود و شرایط. اما اعتدال، در واقع مبنای ارزش نمیتواند باشد و این معنا در واقع دلیلی ندارد
لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در یکشنبه 92 دی 22 ساعت ساعت 8:25 عصر
دربــاره ی ما
کارشناس ارشد روابط بین الملل ،دانشجوی دکتری ومترجم زبان فرانسه
منوی اصــــلی
خبرنامه
آمار و اطلاعات
پیونــدهای روزانه
نــوشته های پیشین
آخرین نـــوشته ها
وصیت نامه شهدا
لوگوی دوستان
دیــگر امکانات