یک استراتژی برای افغانستان
هنری کسینجر/منبع: فارین پالیسی 27 فوریه 2009
 

در افغانستان، در همچنان بر همان پاشنه می‌چرخد. باراک اوباما رئیس‌جمهور تازه نفس آمریکا باز هم با همان مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کند که روسای جمهور پیش از او با آن درگیر بودند. حقیقت این است که ایالات متحده نمی‌تواند الان از افغانستان خارج شود. اما از طرف دیگر ادامه استراتژی که اوضاع را به این مرحله رسانده ،عملا غیرممکن است.افغانستان کشوری‌ست با ریسک‌ بالا. پیروزی طالبان در افغاستان می‌تواند هدیه‌ای باشد غیرمنتظره برای تمامی جریانهای شبه نظامی و جهادیون افراطی مسلمان در سراسر دنیا. به محض آنکه دستان طالبان به عنوان برنده این میدان بالا برده شود؛ شبه نظامیان در پاکستان این پیروزی را جشن خواهند گرفت و البته هم‌طیف‌های آنها در هندوستان هم دست به کار می‌شوند تا اهداف مد نظر خود را با توسل به زور به دست بیاورند. پس از کشورهای همسایه نوبت به شورشیان در چین و اندونزی می‌رسد که با تقلید از طالبان در افغانستان کار خود را پیش ببرند.آمریکا استراتژی‌های خود را برای مهار شبه‌نظامیان از مسلمات تا غیرمسلمان دارد: تشکیل و حمایت از دولت مرکزی، کمک به این دولت برای افزایش نفوذ بر تمامی مناطق تحت سلطه و البته تلاش برای برقراری نوعی دموکراسی و حکومتی مطابق با فاکتورهای مدرنیته. اما افغانستان تمامی این استراتژی‌ها را بر باد داد.

در این کشور هیچ کدام از سیاستهای ایالات متحده جواب نمی‌دهد. افغانستان کشوری بزرگ است و محدوده‌ای که باید تحت کنترل دولت قرار گیرد بسیار فراتر از حد تصور است. از سوی دیگر باید ترکیب‌های قومیتی را هم بر آن اضافه کرد و اما مهم‌تر از همه آن که مخالفان دولت همگی مسلح هستند. تا کنون هیچ کشور و نیروی خارجی موفق به اشغال کامل افغانستان نشده‌است. در حوزه داخلی هم تلاش‌ها برای به کرسی نشاندن حرف یک دولت واحد و مرکزی چندان موفق نبوده‌است. به نظر می‌رسد که افغان‌ها به شدت به دنبال استقلال هستند اما حاضر نیستند در حوزه داخلی چندان به یک دولت مرکزی پایبند باشند.

حقیقت جنگ یک چیز است و در افغانستان این نبرد،تبدیل به نبردی برای ربودن قلب و ذهن شهروندان این کشور شده‌است. حداقل استاندارد زندگی افغانها در طول سی سال جنگ داخلی کاهش چشمگیری یافته‌است. اقتصاد در این کشور بر پایه فروش مواد مخدر استوار است. هیچ‌گونه سنت دموکراتیک خاصی در گوشت و پوست این مردم ریشه ندوانده است. اصلاحات در افغانستان تبدیل به یک قید الزام‌آور شده‌است. اما نخستین گام برای عملی کردن اصلاحات،مبارزه با گروه‌های شبه‌نظامی است. اصلاحات در افغانستان به چند دهه زمان نیاز دارد. اصلاحلات یا باید نتیجه برقراری امنیت در کشور باشد و یا حداقل دوشادوش روند تامین امنیت و آرامش گام بردارد. اما نمی‌توان اصلاحات را پیش‌شرطی برای برقراری امنیت خواند. در حال حاضر در افغانستان، انقلاب سیاسی با تلاش‌های نظامی برای تامین امنیت از یک سرعت واحد برخوردار نیستند. در حال حاضر ما باید مطمئن باشیم که هر چند این کمک‌های انسان‌دوستانه به افغانستان ناچیز است اما همین حداقل‌ها باید با نیازهای مردمی منطبق باشد.

استراتژی نظامی در افغانستان باید بر پایه جلوگیری از ظهور گروهی منظم از شبه‌نظامیان در داخل مناطق تحت کنترل دولت باشد. در این خصوص،الزاما کابل و مناطق پشتو مد نظر ما هستند. استقرار شبه‌‌نظامیان در کوه‌های مرزی افغانستان و پاکستان می‌تواند تهدیدی جدی و دائمی برای همسایگان این کشور‌ها و البته افراد خوش‌بین به برقراری صلح در منطقه باشد.
ژنرال دیوید پترائوس در آخرین اظهارات خود اعلام کرد که با توجه به تعداد سرباز مازادی که او برای بهبود اوضاع امنیتی در افغانستان درخواست کرده‌است، نیروهای امریکایی باید در ده درصد از مناطق افغانستان که در حقیقت هشتاد درصد شبه‌نظامیان در آن مستقر هستند،متمرکز شوند. پترائوس در این سخنان ادعا کرد که این ده درصد درست مانند همان مناطق استراتژیک در عراق هستند که افزایش نیرو در آن منجر به موفقیتی چشمگیر شد .

در سایر نقاط افغانستان،استراتژی ارتش امریکا باید به نوعی سیال و انعطاف‌پذیر باشد. این بدین‌ معناست که در هر بازه زمانی باید اعزام نیرو به مناطقی انجام بگیرد که در آستانه تبدیل شدن به جهنمی جدید هستند. تنها راه اما برای تضمین پیروزی، تکیه کردن بر نیروهای محلی و آموزش دادن جنگجوهای آنها توسط امریکایی‌ها است. این همان استراتژی است که در استان سنی‌نشین انبار در عراق پاسخ داد . البته به نظر می‌رسد که 17 هزار سرباز امریکایی که اخیرا به افغانستان و به دستور باراک اعزام شدند چندان برای پیشبرد این استراتژی کافی نباشند. در پایان مسئله اصلی این نیست که جنگ چگونه هدایت می‌شود بلکه مسئله این است که این جنگ چگونه پایان می‌یابد. افغانستان در حال حاضر مشکلی بین‌المللی است که برای حل شدن آن به راهکاری چند جانبه نیاز است.

در افغانستان همه مشکلات زمانی حل خواهد شد که کشورهای همسایه نظیر پاکستان موضعی یکسان با این کشور در برابر پدیده تروریسم اتخاذ کنند. در حال حاضر تنها راه این است که ایالات متحده با متحد کردن همسایگان افغانستان گروه فرامرزی متحدی را برای برقراری امنیت تشکیل دهد. البته اعضای ثابت شورای امنیت سازمان ملل هم باید به عضویت این گروه درآیند. اما رسالتی که بر دوش این گروه گذاشته می‌شود، بازسازی افغانستان است و البته تبیین استراتژی برای بهبود وجهه و جایگاه افغانستان در سطح بین‌المللی. اما پیش‌شرط ‌ها برای نیل به موفقیت در این استراتژی، به همکاری روسیه و پاکستان، بستگی دارد. در خصوص روسیه اما ایالات متحده باید ابتدا اولویت‌های خود را تعیین کند. ابتدا باید مشخص شود که روسیه باید به عنوان یک شریک وارد میدان شود یا مشاوری منطقه‌ای.

اما نقش پاکستان از اهمیت فوق ‌العاده‌ای برخوردار است. پاکستانی‌ها باید بدانند که ادامه این سکوت در برابر شبه‌نظامیان می‌تواند منجر به تضعیف جایگاه این کشور در معادلات بین‌المللی شود.
در این میانه اما نباید نقش ناتو را نادیده گرفت. البته کشورهای عضو ناتو برای همکاری بیشتر مختار هستند و حتی می‌توانند با برگزاری رفراندوم‌هایی، نظر افکار عمومی شهروندان خود را برای افزایش این همکاری هم جویا شوند. به احتمال بسیار زیاد محبوبیت باراک اوباما در اروپا می‌تواند به جلب نظر مساعد اروپایی‌ها کمک کند.پیش از این باراک اوباما اعلام کرده بود که ایالات متحده از این پس اجازه نمی‌دهد که تروریست‌ها از بهشت‌های امنی که برای خود ساخته‌اند امنیت این کشور را نقض کنند. هر استراتژی که دولت اوباما در قبال افغانستان اتخاذ کند باید با عزمی جدی دنبال شود.

مترجم: سارا معصومی/خبر آنلاین



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در سه شنبه 87 اسفند 13 ساعت ساعت 10:48 صبح