مختارنامه

آنچه میرباقری نشان نداد

دانلود بخش‌های حذف شده سریال مختارنامه +‌لینک

البته نسخه‌ای که لو رفته،‌ نسخه کارگردان و در اصطلاح DVD Screen است.

 

مجموعه مختارنامه از آن دست فیلم‌های فاخر تولید شده در کشور است که برای سال‌ها در اذهان می‌ماند.

به گزارش ایران آباد، (خلیفه نیوز)در حالی که بیش از یک سال از پخش این مجموعه می‌گذرد و اکنون شبکه Ifilm در حال پخش مجدد آن است، قسمتی از بخش‌های حذف شده آن که لو رفته در دنیای مجازی منتشر شده است.بر اساس این گزارش، محمد کلهر در وبسایت خود با اشاره به این موضوع می‌نویسد: داود میرباقری کارگردان کاربلد مجموعه مختار نامه سکانس‌های مذکور را که حدود 18 دقیقه از سریال را شامل می‌شد، به طور کلی حذف کرد. او راضی نشد با ترفندهای کامپیوتری یا از طریق اضافه‌کردن نور روی صورت حضرت عباس(ع) در تدوین این سکانس‌ها را نمایش دهد تا همگان در آرزوی دیدن یل کرب‌وبلا (با بازی کاوه فتوحی) بمانند.

البته نسخه‌ای که لو رفته،‌ نسخه کارگردان و در اصطلاح DVD Screen است.


این 9 دقیقه جانسوز در دو کیفیت mp4 با حجم 29 مگابایت و 3gp (مخصوص موبایل) با حجم 16 مگابایت، به ترتیب از اینجا و اینجا قابل مشاهده و دانلود است.

 



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در یکشنبه 91 آبان 28 ساعت ساعت 10:5 عصر


کارکرد دین

نقش دین در زندگی انسانها

این روز ها بحث جایگاه دین در دنیا و اداره زندگی بشر بار  دیگر مطرح گردیده است . گروهی معتقدند دین فقط برای اخرت است و اداره زندگی این دنیا را میتوان به کمک عقل به سامان رساند ولی این سوال همواره مطرح است که چرا تمدن غرب علارغم پیشرفت مادی که البته بخشی از آن با استعمار کشورهای پیرامونی حاصل گردیده در بن بست بی هویتی گرفتار آمده البته اکنون علاوه بر گرفتاری های روحی روانی  مشکلات اقتصادی هم دامن گیرش شده است .چه باید کرد؟توجه به خدا و معنویت و آبادی هم زمان دنیا و اخرت و توجه توامان به وحی و عقل رهگشاست دین که باورها،اخلاق و احکام را شامل میشود میتواند کلید نجات بخش باشد  استاد مطهری یکی از نتایج دین را اخلاق مى داند . وی در کتاب ایمان مذهبی می نویسد

    انسان نمى تواند بدون داشتن ایده و آرمان و ایمان , زندگى سالم داشته باشد و یا کارى مفید و ثمر بخش براى بشریت و تمدن بشرى انجام دهد. انسان فاقد هرگونه ایده و ایمان , یا به صورت موجودى غرق در خودخواهى در مى آید که هیچوقت از لاک منافع فردى خارج نمى شود , و یا به صورت موجودى مردد و سرگردان که تکلیف خویش را در زندگى و در مسائل اخلاقى و اجتماعى نمى داند.انسان دائما با مسائل اخلاقى و اجتماعى برخورد مى نماید و ناچار باید عکس العمل خاصى در برابر اینگونه مسائل نشان بدهد انسان اگر به مکتب و عقیده و ایمانى پیوسته باشد تکلیفش روشن است , و اما اگر مکتب و آئینى تکلیفش را روشن نکرده باشد ،همواره مردد و سر درگم خواهد بود. تنها ایمان مذهبى قادر است که انسان را به صورت یک مؤمن واقعى در آورد , هم خودخواهى و خودپرستى را تحت الشعاع ایمان و عقیده و مسلک قرار دهد , و هم نوعى تعبد وتسلیم در فرد ایجاد کند به طورى که انسان در کوچکترین مسئله اى که مکتب عرضه مى دارد به خود تردید راه ندهد , و هم آن را به صورت یک شىء عزیز و محبوب و گرانبها در آورد در حدى که زندگى بدون آن برایش هیچ و پوچ و بى معنى باشد , و با نوعى غیرت و تعصب از آن حمایت کند . گرایشهاى ایمانى مذهبى موجب آن است که انسان تلاشهائى على رغم گرایشهاى طبیعى فردى انجام دهد و احیانا هستى و حیثیت خود را در راه ایمان خویش فدا سازد این در صورتى میسر است که ایده انسان جنبه تقدس پیدا کند و حاکمیت مطلق بر وجود انسان بیابد.  تنها نیروى مذهبى است که قادر است به ایده ها تقدس ببخشد و حکم آنها را در کمال قدرت بر انسان جارى سازد .   تفاوت یک ایده مذهبى و غیر مذهبى این است که آنجا که پاى عقیده مذهبى به میان آید و به ایده قداست ببخشد , فداکاریها از روى کمال رضایت و به طور طبیعى صورت مى گیرد فرق است میان کارى که از روى رضا و ایمان صورت گیرد که نوعى انتخاب است , با کارى که تحت تاثیر عقده ها و فشارهاى ناراحت کننده درونى صورت مى گیرد که نوعى انفجار است . ثانیا اگر جهان بینى انسان , صرفا جهان بینى مادى و براساس انحصار واقعیت در محسوسات باشد , هر گونه ایده پرستى و آرمانخواهى اجتماعى و انسانى برخلاف واقعیات محسوسى است که انسان در آن هنگام در روابط خود با جهان احساس مى کند .آنچه نتیجه جهان بینى حسى است خودپرستى است نه ایده پرستى ایده پرستى اگر براساس یک جهان بینى که نتیجه منطقى اش آن ایده است نباشد از حدود خیالپرستى تجاوز نمى کند , یعنى انسان باید جهانى مجزا از واقعیتهاى موجود در درون خود و از خیال خود بسازد و با همان خوش باشد ولى اگر ایده پرستى ناشى از دین و مذهب باشد , متکى به نوعى جهان بینى است که نتیجه منطقى آن جهان بینى پیروى از ایده ها و آرمانهاى اجتماعى است . ایمان مذهبى پیوندى است دوستانه میان انسان و جهان , و به عبارت دیگر نوعى هماهنگى است میان انسان و آرمانهاى کلى جهان , اما ایمان و آرمانهاى غیر مذهبى نوعى بریدگى از جهان و ساختن جهانى خیالى براى خود است که به هیچ وجه از جهان بیرون حمایت نمى شود .  ایمان مذهبى تنها یک سلسله تکالیف براى انسان على رغم تمایلات طبیعى تعیین نمى کند , بلکه قیافه جهان را در نظر انسان تغییر مى دهد , عناصرى علاوه بر عناصر محسوس , در ساختمان جهان ارائه مى دهد , جهان خشک و سرد مکانیکى و مادى را به جهانى جاندار و ذى شعور و آگاه تبدیل مى کند ایمان مذهبى تلقى انسان را نسبت به جهان و خلقت دگرگون مى سازد پس چون ضرورت دارد بشر ایده و آرمان و ایمانى داشته باشد , و از طرفى ایمان مذهبى تنها ایمانى است که قادر است بشر را زیر نفوذ واقعى خود قرار دهد , و از طرف دیگر انسان به حکم سرشت خویش در جستجوى چیزى است که آن را تقدیس و پرستش کند , تنها راه این است که ایمان مذهبى را تقویت کنیم قرآن کریم اولین کتابى است که اولا در کمال صراحت , ایمان مذهبى را نوعى هماهنگى با دستگاه آفرینش خوانده است :« ا فغیر دین الله یبغون و له اسلم من فى السموات و الارض ّ،آل عمران،83» آیا چیز دیگرى جز دین خدا را جستجو مى کنند و حال آنکه هر که در آسمانها و زمین است سر بر فرمان او است . و ثانیا ایمان مذهبى را جزء سرشت انسانها معرفى کرده است : « فاقم وجهک للدین حنیفا فطره الله التى فطر الناس علیها،روم:30»حق گرایانه روى خود را به سوى دین کن , همان که سرشت خدائى استکه مردم را بر آن سرشته است . ایمان مذهبى آثار نیک فراوان دارد چه از نظر تولید بهجت و انبساط , و چه از نظر نیکو ساختن روابط اجتماعى , و چه از نظر کاهش و رفع ناراحتیهاى ضرورى که لازمه ساختمان این جهان است .


 



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 91 آبان 25 ساعت ساعت 10:39 عصر


خاتمی -یزدی

 

خاتمی و نهضت آزادی

به گزارش جهان به نقل از جام، رسانه های اپوزیسیون طی روزهای گذشته خبر از نامه ای دادند که "دکتر ابراهیم یزدی" دبیرکل نهضت آزادی ایران خطاب به رئیس جمهور سابق کشورمان نوشته است.به ظاهر این نامه در جواب "ابراز لطف و محبتی" بوده که سیدمحمد خاتمی نسبت به نهضت آزادی و شخص "مهندس مهدی بازرگان" داشته است.

داستان ابراز لطف از این قرار است که آقای خاتمی در مصاحبه با "تاریخ ایرانی" درخصوص مقاله ای که در ابتدای انقلاب علیه "نهضت آزادی" و مهندس بازرگان نوشته است می گوید: «واقعاً اگر الان می‌خواستم مطالب را بنویسم، آنطور نمی‌نوشتم. بعضی مطالبی که آن وقت نوشتم جفا بود نسبت به افراد. با اینکه اختلاف نظر و اختلاف سلیقه داشتیم،‌‌ همان زمان برای آن‌ها احترام قائل بودم، الان هم احترام قائلم. ولی بنده هم قبول دارم که بعضی وقت‌ها تحت تاثیر فضای احساساتی موجود قرار گرفتم. نمی‌توان همیشه از انسان انتظار داشت که احساس را نادیده بگیرد و منطق همیشه کارگر بیفتد. شاید توسط قلم من هم به عزیزان و بزرگانی در این مملکت جفا شده باشد. به هر حال هر کس در زندگی‌اش از این اشتباهات و مشکلات وجود دارد.» البته این اعتراف به اشتباه، بیشتر به یک حرکت انتخاباتی برای یارگیری و یا ارسال سیگنال برای گروه های مختلف شباهت دارد تا عذرخواهی صرف؛ که البته با پاسخ نهضت آزادی نیز روبرو شد.دبیرکل نهضت آزادی در این نامه از آقای خاتمی با عنوان "اندیشمند، متعهد و فرهیخته‌" تعبیر و همچنین از وی به عنوان "دلسوز و علاقمند به ایران و اسلام" یاد می کند و از او می خواهد که برای برون رفت از "بحران های پیش رو" نقش آفرینی کند. البته این حمایت تمام عیار پیش شرطی برای اجرا دارد که وی در این نامه به آن متذکر می شود. اما پیشتر دکتر یزدی نکته مهمی را یادآوری می کند: «آیا بسیاری از دانشجویان سابق خط امام، امروز به دلیل ترویج‌‌ همان آرمان‌هایی که روزگاری نهضت آزادی به خاطر داعیه داری از آنان طرد شد و خط آمریکایی و سازش کار لقب گرفت، در بند و حصر و تنگنا به سر نمی‌برند؟»ابراهیم یزدی در ادامه خاطر نشان می کند: «دولت موقت، نهضت آزادی ایران، و در راس آن‌ها، زنده یاد مهندس بازرگان پیشرو و پیشگام نهضت اصلاح طلبی و اعتراض به انحرافات انقلاب محسوب می‌شوند.»البته تاریخ جواب این برداشت آقای ابراهیم یزدی را داده است، همچنانکه بنیانگذار انقلاب اسلامی خطر نهضت آزادی را از همان ابتدا جدی می دانستند و آنان را یکی از عوامل انحراف انقلاب می دانستند

حضرت امام (ره) در سال 67 در پاسخ به نامه "محتشمی پور" وزیر کشور وقت، درباره نهضت آزادی تصریح می‌کنند که: «اگر خداى متعال عنایت نفرموده بود و مدتى در حکومت موقت باقى مانده بودند، ملت هاى مظلوم به ویژه ملت عزیز ما اکنون در زیر چنگال امریکا و مستشاران او دست و پا می ‏زدند و اسلام عزیز چنان سیلى از این ستمکاران می خورد که قرن ها سر بلند نمی کرد، و به حسب امور بسیار، دیگر "نهضت به اصطلاح آزادى" صلاحیت براى هیچ امرى از امور دولتى یا قانونگذارى یا قضایى را ندارند و ضرر آن ها، به اعتبار آنکه متظاهر به اسلام هستند، و با این حربه جوانان عزیز ما را منحرف خواهند کرد و نیز با دخالت بی مورد در تفسیر قرآن کریم و احادیث شریفه و تأویل هاى جاهلانه موجب فساد عظیم ممکن است بشوند، از ضرر گروهک هاى دیگر، حتى منافقین (این فرزندان عزیز مهندس بازرگان) بیشتر و بالاتر است.آقای یزدی در این نامه با اشاره به اینکه "نهضت آزادی ایران با پیوند زدن نظریه فقهی ولایت فقیه به جمهوری اسلامی موافق نیست" اضافه می کند: «بی‌تردید ساختار حقوقی قانون اساسی ایران نیاز به واکاوی و اصلاح دارد اما یک اشتباه راهبردی است اگر تصور شود در شرایط کنونی، تنها با تغییر در ساختار حقوقی مشکلات حل می‌شوند.»وی در این باره می نویسد: «در شرایط کنونی نیز نویسنده این سطور باور دارد که تغییرات تدریجی و مسالمت آمیز در چارچوب قانون و شیوه‌های اصلاحی، برای تغییر در ساختار حقیقی و نه ساختار حقوقی، کم هزینه‌ترین و تنها راه نیل به دمکراسی در ایران است.»در توضیح بیشتر مشخص می شود که منظور از این "ساختار حقیقی" چیست. بر اساس این نامه به نظر می رسد خواسته و یا به عبارت بهتر شرط نهضت آزادی در حال حاضر برای انتخابات بعدی "تخریب مستقیم رهبری" است.در انتخابات سال 88 قرار بر این بود که به بهانه یک کاندیدای خاص تخریب رهبری صورت گیرد، به این صورت که وی را منتسب به رهبری بدانند و در صورت شکست کاندیدا، رهبری شکست بخورد؛ اما در انتخابات 92 ظاهرا نوک پیکان، مستقیما به سمت رهبری نشانه گرفته شده است.ممکن است، این نامه نگاری صرفا یک مکاتبه ساده باشد ولی این احتمال نیز وجود ندارد که این، شروع یک روند جدید است؟حال سوال این است که علت رسانه ای شدن این نامه بعد از حدود 2 ماه چیست؟ چرا پس از مطرح شدن نام "آیت الله هاشمی رفسنجانی" به عنوان گزینه ای برای کاندیداتوری، این نامه انتشار می یابد؟ اصلا چرا با توجه به جایگاه آقای هاشمی، درخواست "اصلاح ساختار حقیقی" از وی صورت نگرفته است؟ پیشتر سیدمحمد خاتمی از خط کشی میان اصلاحات و تندروها سخن گفته بود که با توجه به دیدار او با یک زندانی امنیتی، و حمایت از "مهدی کروبی، زهرا رهنورد و میرحسین موسوی" درحالی که آنها را تندرو قلمداد می کرد؛ به نظر می رسد عملا خط کشی به فراموشی سپرده شده است.

حال باید دید جواب خاتمی چه خواهد بود



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در جمعه 91 مهر 14 ساعت ساعت 5:49 عصر


مهدی هاشمی

 

تحلیلی بر بازگشت مهدی هاشمی به ایران

به گزارش مشرق مهدی هاشمی سرانجام پس از 36 ماه اقامت در لندن، شب گذشته از طریق دبی وارد فرودگاه امام شد تا خود را برای پاسخگویی به اتهامات مطرح شده در برابر دستگاه قضا آماده سازد

از هفته گذشته و همزمان با انتشار اخباری مبنی بر احتمال پرواز مهدی هاشمی از لندن به سوی تهران، شاهد موجی از موضع گیری ها، تجمعات واعتراض ها از سوی برخی چهره های سیاسی، نمایندگان مجلس، تشکل های دانشجویی و جوانان انقلابی بودیم که این شور و حرارت های آرمانخواهانه در جای خود قابل ارج و سپاس می باشد


 اما قصه بازگشت مهدی هاشمی را می توان از منظری دیگرهم مورد بررسی قرار داد تا با کمترین هزینه ممکن، فرصت ها و دستاوردهای گرانسنگی را برای نظام اسلامی به ارمغان آورد به شرط آن که با هوشمندی و کیاست به استقبال آن برویم

اول-
ورود مهدی هاشمی به تهران می تواند آزمونی برای سنجش صبر ، سعه صدر و آینده نگری آقای هاشمی رفسنجانی باشد. هاشمی اگر بتواند بر احساسات و تعلقات خانوادگی اش فائق آید، احضار و محاکمه مهدی هاشمی یقینا بستری برای رفع اتهام از خود و خانواده اش در فتنه 88 خواهد بود موضوعی که آقای هاشمی بارها بر آن تاکید داشته است

دوم-
مهدی هاشمی یک متهم است که مثل دیگر متهمان در اختیار قوه قضاییه قرار خواهد گرفت و این قوه هم با اقتدار و نفوذناپذیری به اتهامات مطرح درباره وی رسیدگی کرده و حکم مقتضی را صادر خواهد کرد. بنابر این با ورود یک متهم به کشورنباید فضای عمومی جامعه را معطوف به یک موضوع  فرعی کرد

امروزمهمترین نیاز کشور ،گسترش چتر آرامش و انسجام برفضای عمومی جامعه و مسوولان قوای سه گانه است و به هیچ عنوان نباید این گوهر ذیقیمت به تاراج بدخواهان رفته و حاشیه های پر رنگ تر از متن بر مناسبات کشور حاکم شود


سوم
-
فضای رسانه ها و محیط های دانشجویی باید آرام شده و همه مطالبات در قالب قضایی پیگیری شوند. پاشنه آشیل هر پرونده قضایی، رنگ و بوی سیاسی دادن به آن است

چهارم-
مهدی هاشمی، مهدی هاشمی است. او در محکمه قضا دارای یک شخصیت حقیقی است نه حقوقی؛ او نباید فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی معرفی شود. او یکی از هفتاد میلیون هموطن ایرانی است که ضمن برخورداری از حقوق انسانی ، قانونی و شرعی ،باید پاسخگوی اتهامات مطروحه نیز باشد
از سوی دیگر الصاق نام هاشمی رفسنجانی بر روی مهدی نباید بهانه ای برای تسویه حساب های شخصی و جناحی افراد و رسانه ها با اقوام و نزدیکان وی باشد


پنجم-
مرجع اعلام و رسیدگی به اتهامات مهدی هاشمی، قوه قضاییه است و هیچ مقام و رسانه ای حق ندارد در جایگاه دستگاه قضایی اتهاماتی را مطرح و بر منصب صدور حکم بنشیند. نتیجه طبیعی چنین برخوردهای نسنجیده ای دامن زدن به مطالبات کاذب عمومی است.در این فضا کار برای قوه قضاییه سخت شده و صدور قاطع ترین وعادلانه ترین احکام قضایی نیز نمی تواند پاسخگوی سوالات و ابهامات افکار عمومی باشد
 به تعبیری دیگر، هرگونه ضریب دادن به پرونده مهدی هاشمی گام در کجراهه گذاشتن است.وی باید مانند همه شهروندان ایرانی و بدون تحت تاثیر قرار گرفتن تحت نان پدر به محاکمه کشیده شود و مراحل قضایی خود را طی نماید

ششم- مهدی هاشمی هم بر این نکته واقف است که هزینه هرگونه رفتار و یا موضع نابخردانه ای که منجر به ایجاد آشوب و یا اتهام به دستگاه قضایی و امنیتی شود باعث اضافه شدن موارد جدیدی به لیست اتهامات وی خواهد شد

روی دیگر سکه بازگرداندن مهدی هاشمی به کشور

اما بخش دوم این نوشتار کمترین ارتباطی با شخصیت حقیقی "مهدی هاشمی" دارد و اگر سخن و تحلیلی گفته می شود بر مبنای پروژه ای است که روی شخصیت حقوقی مهدی هاشمی طراحی و اجرا کرده اند، پروژه ای که به نظر می رسد مهدی کمترین اطلاعی از آن داشته باشد

شاید به مذاق برخی از پروژه بازگرداندن مهدی هاشمی- باز هم تاکید می شود منظور از مهدی هاشمی در این بخش شخصیت حقوقی وی که به معنای فرزند آیت الله هاشمی رفسنجانی است می باشد- به عنوان
"پروژه ای انگلیسی" یاد کردن دلچسب و گوارا نباشد اما چسباندن تکه های این پازل پیچیده نشان می دهد حداقل چند دستگاه امنیتی به ویژه استعمار پیر در پشت این پرده خیمه شب بازی نقش آفرینی کرده اند.امروز با استناد به ده ها خبر و گزارش آشکار می توان اذعان داشت که مهدی هاشمی در عملیات فریب انگلیسی ها گرفتار شده است که تنها بخشی از آن را شب گذشته در استقرار دوربین های تلویزیونی بی بی سی در فرودگاه دبی و مصاحبه با مهدی هاشمی و سپس تکرار مداوم تصاویر، گزارش و تحلیل های مربوط به ورود مهدی هاشمی به تهران را می توان یادآور شد .از یک هفته قبل، بی بی سی یا رسانه روباه پیر، آتش و تهیه خود را آغاز می کند. پس از سپری شدن سه سال از اقامت مهدی هاشمی در لندن، وی دیگر ظرفیتی برای التهاب و آشوب ندارد. مهدی باید در برهه ای حساس که می توان توماری از این حساسیت ها را به تصویر کشید، وارد تهران می شود . دولت انگلیس تاکنون به مهدی هاشمی نه به عنوان یک فرد بلکه به عنوان یک سوژه و پروژه امنیتی و خرابکارانه نگاه کرده است و پس از اتمام تاریخ مصرفش در لندن ، با کمک و مساعدت برخی عوامل داخلی، وی را برای کلید زدن به توطئه ای پیچیده راهی پایتخت می کند.رصد تحرکات مثلث شوم آمریکا، انگلیس و رژیم صهیونیستی نشان می دهد آنان با درس ها و عبرت هایی که از فتنه 88 گرفته اند درصدد شعله ور کردن آتش چند فتنه فراگیر تا پیش از برگزاری انتخابات یازدهم ریاست جمهوری هستند که بهانه ورود مهدی هاشمی می تواند زمینه های زبانه کشیدن چنین توطئه شومی را فراهم سازد. در این فرایند شیطانی حتی نباید از توطئه حذف فیزیکی افراد و سوژه های مورد نظر آنان نیز غافل بود .در این پروژه انگلیسی، هاشمی رفسنجانی باید به هر بها و بهانه ای زخمی شود. هاشمی زخم خورده را باید با نظام درگیر کرد و در این فضای گرگ و میش و اختلاط حق و باطل، مهدی هاشمی مهم نیست. مهم فعال کردن و زخم زدن بر هاشمی رفسنجانی است .در این فرایند هم فتنه سود می برد و هم انحراف؛ جریان فتنه می خواهد با زخمی کردن هاشمی رفسنجانی از وی به عنوان گرانیگاه و مسیری برای انتقام گیری از اصولگرایی و نظام اسلامی سود ببرد. جریان فتنه که در دوران احتضار به سر می برد با یارگیری و جمع کردن وزنه های سنگین زیر یک چتر می خواهد مسیر چانه زنی با نظام را باز کند .
و در سوی دیگر، حلقه انحراف با تحلیل آنکه دستگاه قضایی نمی تواند از این آزمون بزرگ به سلامت عبور کند،سعی دارد با انتشار اخبار و گزارش های عمدتا جهت دار و دروغین علیه مهدی هاشمی و خانواده وی به التهاب آفرینی در فضای افکار عمومی دامن زند. در نگاه سران این حلقه ، پرونده مهدی هاشمی می تواند فرصتی برای تصفیه حساب اساسی با قوه قضاییه باشد، قوه ای که با اقتدار توانسته بسیاری از امیال و آرزوهای آنان را به باد فنا بدهد
. علاوه بر آنکه جریان انحراف یک ماهیت بحران زیست دارد و در این فضا می تواندبا مشغول سازی دستگاه قضایی و امنیتی و رسانه ها، فضای مانور خود را گسترش داده و از فشار افشاگری ها و روشنگری ها حتی برای زمان محدودی جان سالم به در ببرد. جریان انحراف تنها با دو قطبی سازی است که می تواند به حیات انگلی خود ادامه دهد و برنده بازی دو قطبی باشد. شاید با کمی دقت بتوان از نفوذ این حلقه در بازگشت مهدی هاشمی به کشور رمز گشایی کرد .
به راستی چه کانال هایی در درون و بیرون نظام برای بازگشت مهدی هاشمی به تهران فعال شدند؟ وی که اعتبار پاسپورتش مدت ها قبل به پایان رسیده بود با لابی چه کسانی در دبی موفق به گرفتن برگه ورود به کشور شد؟
بار دیگر تاکید می نماییم پازل مهدی هاشمی(حقوقی)  را باید از زوایایی دیگری هم به بحث و مداقه گذاشت تا آشکار شود که هیجانی کردن فضای عمومی کشور در چنین برهه حساسی به نفع کدام مصلحت است؟ شخص مهدی هاشمی در این ماجرا از کمترین اهمیتی برخوردار است و آنچه که باید به عنوان متن حادثه مورد بررسی قرار بگیرد تبیین اهداف تصمیم سازانی است که در قالب بازگرداندن مهدی هاشمی به کشور یک پروژه چند منظوره را کلید زده اند. اگر هوشیاری به خرج ندهیم و بر امواج احساس به پیش برویم برنده این جریان دشمن خارجی، جریان فتنه و انحراف خواهد بود
.در عین حال فراموش نکنیم بازگشت مهدی هاشمی یک فرصت و آزمون برای نظام اسلامی، دستگاه های امنیتی و قوه قضاییه خواهد بود.این بازگشت می تواند شاه کلیدی برای کشف فتنه هایی باشد که تا برگزاری انتخابات 92 در پوسته ها و پوستین های متنوعی از لندن و واشنگتن به مقصد تهران حرکت خواهند کرد .



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در دوشنبه 91 مهر 3 ساعت ساعت 8:40 صبح


آهای نظام سلطه

 

آهای  نظام سلطه

چشمش سبز و قدش بلند است. کراوات می بندد. ادوکلن های گرانقیمت می زند. فرانسه می داند. سواد آکادمیک دارد. شیک پوش است. همسرش بی حجاباست. آهای! مگر نمی گویید بشار اسد دیکتاتور است؛ پس لطف کنید و به او هم جایزه صلح نوبل بدهید! اسد هم مثل دالایی لاما، مثل اوباما، مثل مناخیمولفوویچ بگین، مثل اسحاق رابین، مثل شیمون پرز، مثل جیمی کارتر، مثل خانوم خانوما شیرین شیرینا، مثل انگ سان سو چی. آهای هیلاری کلینتون! مگر نمی گویی اسد دیکتاتور است؛ پس مثل مبارک، مراقب جان بشار هم باش! اسد هم مثل پهلوی دوم! مثل 28 مرداد! مثل یک چهارم اون گور به گوری! نظام سلطه هوای کدام دیکتاتور جلاد را نداشته است؟! اسد اما دیکتاتور نیست؛ اگر بود موبایلش را روی تلفن جین شارپ دایورت می کرد! و به جورج سوروس پیامک های عاشقانه می فرستاد! اسد در میدان مشق دمشق، تروریست می کشد. دیکتاتور به لاما می گویند که روی خون کودکان میانماری به یوگا مشغول است. پیراهن سفید بودا این روزها خونی شده وچشمانش تنگ تر از آن است که آدم سوزی های میانمار را ببیند. زور اسد به نظام سلطه می رسد، نه زنان جنوب شرق آسیا. اسد پسرخاله بودا نیست؛ برادر بلندبالای مقاومت است. اسد از کلیساهای سوریه نمی ترسد. به جنگ انجیل نرفته. کاری با تورات ندارد. خیال تان تخت! تا موشک های سوریه بر سر اسرائیل آوار نشود، اسد سقوط نمی کند. شان برادر ما نسل کشی نیست؛ مقاومت در برابر تروریست هاست. جمهوری اسلامی از بشار اسد حمایت می کند؛ حرفی هست؟! ما برای این «اعلام رسمی» زور داریم! ما به اسد خط می دهیم. به هر که علیه اسرائیل باشد، ما خط می دهیم. نظام سلطه زورش به خون عماد مغنیه نمی رسد، یقه میدان دمشق را چسبیده. عمر سلیمان مرد! تازه دیدنی شده دوئل حاج قاسم و ژنرال پترائوس! سوریه زینبیه دارد؛ بین الحرمین ایران و لبنان، مثل لاما نیست که در برابر غرب، چهارزانو دست به سینه بنشیند به سکوت و آرامش! اسد یعنی شیر. یعنی موشک های حاج حسن. کشتن طفل معصوم های میانمار هنر نیست. خرس گنده های سلفی را باید به درک واصل کرد. علی القاعده، القاعده را! اسد دیکتاتور نیست. او تروریست می کشد. بشار اگر دیکتاتور بود، یونیسف، کراواتش را می پرستید و سازمان ملل برایش کف مرتب می زد. کوفی عنان قبلا این چیزها را نمی فهمید! بان کی مون بعدها خواهد فهمید که رئیس سازمان ملل را ملل دنیا «انتخاب» نمی کنند، بلکه نظام سلطه «انتصاب» می کند. فعلا سر کار است بان کی مون! مرد چشم بادامی حالاحالاها باید کارت بزند در دستگاه صهیونیست ها. از این پست، رها شده کوفی عنان که کمی تا قسمتی ماجرا را فهمیده و زبانش باز شده. آری! کلید هر قفلی در خاور میانه دست ایران است. اسد ناخن انگشت اشاره حاج قاسم است. دارد خط می اندازد صورت نظام سلطه را. اسد ترسو نیست که علی عبدالله صالح باشد. دیوانه نیست که قذافی باشد. اهل شرم الشیخ نیست که مبارک باشد. به خاتمی پولی نداده که ملک عبدالله باشد. بر اساس منابع غربی، اسد که از سوریه فرار کرده، هیچ! حاج قاسم هم در انفجار اخیر دمشق به شهادت رسیده است!! ما این شهادت را هم به سایر شهادت های حاج قاسم اضافه می کنیم!! ما می خندیم به منابع غربی! بر اساس منابع غربی، آرای شیخ بیسواد از 24 میلیون بیشتر است! بر اساس منابع غربی، جمهوری اسلامی، هفته هاست سقوط کرده! ما می خندیم به منابع غربی! به سوتی های بی بی سی فارسی! سوتی های مثبت 18! به لنگ دالایی لاما! بودا باید در آئین خود تجدید نظر کند. با مهربانی، منافات دارد نسل کشی! چشم گفت و گوی تمدن ها از چشم انگ سان سو چی،بادامی تر است! رئیس بنیاد باران، به زن ایتالیایی دست می دهد، اما دست دختربچه میانماری را نمی گیرد! چون اشکال شرعی دارد! مرجع تقلید بعضی ها دالایی لاماست! این روزها به جای اصلاحات، این بوداست که دارد تعریف می شود! من از انتشار تصاویر میانمار عاجزم، اما روزی که موشک های اسد بر سر اسرائیل آوار شود، وبلاگم را با خون، آپ می کنم و متوسلیان را از خواب کهف بیدار می کنم که سردار! بعد از «بازی دراز»، اینک نوبت «شرق حجاز» است. اسد از سوریه نمی رود. شیخ نمر از عربستان نمی رود. التحریر از قاهره نمی رود. مسجد شیعیان از مدینه نمی رود. مقاومت از خاور میانه نمی رود. نصرالله از لبنان نمی رود. ما تخس ترین فرزندان قدس ایم. مسجدالنبی اذان علی را کم دارد. محل کار حاج قاسم در لحظه انفجار، دمشق نبود! منابع غربی برای ژنرال پترائوس منبع نمی شود! اسد آقازاده نیست. حافظ منافع مقاومت است. بچه های ملک عبدالله اما از خودش پیرترند! رئیس ساواک عربستان حقوق بگیر سیاست. آمریکا با شلوار لی می رود، ربع الخالی با دشداشه می گردد! حاج قاسم لحظه انفجار فکر کنم شرق عربستان بوده! در منظومه «بیداری اسلامی»، مچ پیتر نامقدس، دست سردار سپاه خامنه ای است. ما خودمان می دانیم که اسد به اصلاحات نیاز دارد. لازم باشد کت شلوار از تنش درمی آوریم و لباس جنگ با اسرائیل بر تنش می کنیم. موشک های سوریه از حاج قاسم حرف شنوی دارند! هی ژنرال پترائوس! من، شما را قبلا کجا دیده بودم؟ چهره ات خیلی برایم آشناست. صحرای سینا یا صحرای طبس؟! هی نظام سلطه! مگر قبلا نگفته بودم حق وتو چیز خوبی نیست؟ تو باید فکر اینجایش را هم می کردی که روسیه بر وزن سوریه است! از هر 4 نفر که در جهان به دنیا می آیند، یک نفر چینی است! آری! اسد به اصلاحات نیاز دارد. چفیه از کراوات بهتر است! پوتین از کفش نوک تیز! غاصبین قدس بدانند؛ هزینه مرحله انتقالی در سوریه، مرحله انتقالی در تل آویو است. من چه بدانم؟! شاید حاج قاسم هوس کرده باشد در اورشلیم نماز بخواند. کعبه عطر گلاب ما را می دهد؛ به زودی بیشتر! هی پترائوس! اینجا مردی هست که نامش «مهدی» است. موسای ما به نیل افتاده. بچرخ تا بچرخیم! مچ تو را می خوابانیم، و نسل نظام سلطه را به گور می بریم و روی سنگ قبرت می نویسیم: سیاه ترین شوالیه سیا! آن روز اسد اصلاحاتش را کرده است 

حسین قدیانی

 



نظر

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 91 مرداد 5 ساعت ساعت 3:38 عصر


نخودکی

هدیه حاج حسنعلی نخودکی به امام  خمینی

ازحضرت آیت‌الله آقا موسی شبیری زنجانی نقل شده است که: در سفری که امام خمینی(ره) و پدرم برای زیارت به مشهد مقدس رفته بودند امام درصحن حرم امام رضا(ع) با سالک الی الله حاج حسنعلی نخودکی مواجه می شوند. امام امت (ره) که در آن زمان شاید درحدود سی الی چهل سال بیشتر نداشت وقت را غنیمت می شمارد و به ایشان می گوید با شما سخنی دارم.حاج حسنعلی نخودکی می گوید: من درحال انجام اعمال هستم، شما در بقعه حر عاملی (ره) بمانید من خودم پیش شما می آیم. بعد ازمدتی حاج حسنعلی می آید و می گوید چه کار دارید؟امام (ره) خطاب به ایشان رو به گنبد و بارگاه امام رضا (ع) کرد و گفت: تو را به این امام رضا، اگر (علم) کیمیاداری به ما هم بده؟ حاج حسنعلی نخودکی انکار به داشتن علم (کیمیا) نکرد بلکه به امام (ره) فرمودند:اگر ما «کیمیا» به شما بدهیم و شما تمام کوه و در و دشت را طلا کردید آیا قول می دهید که به جا استفاده کنید و آن را حفظ کنید و درهر جائی به کار نبرید؟ امام خمینی (ره) که از همان ایام جوانی صداقت از وجودشان می بارید، سر به زیر انداختند و با تفکری به ایشان گفتند:نه نمی توانم  چنین قولی به شما بدهم. حاج حسنعلی نخودکی که این را از امام (ره) شنید روبه ایشان کرد وفرمود: حالا که نمی توانید «کیمیا» را حفظ کنید من بهتر از کیمیا را به شما یاد می دهم وآن این که : بعد از نمازهای واجب یک بار آیه الکرسی را تا «هوالعلی العظیم» می خوانی . و بعد تسبیحات فاطمه زهرا(س) را می گویی . وبعد سه بار سوره توحید «قل هوالله احد» را می خوانی . و بعد سه بار صلوات می گویی:اللهم صل علی محمد و آل محمد و بعد سه بار آیه مبارکه: و من یتق الله یجعل له مخرجا. و یرزقه من حیث لایحتسب و من یتوکل علی الله فهو حسبه ان الله، بالغ امره قد جعل الله لکل شیء قدراً؛ (طلاق/2 و 3) (هرکس تقوای الهی پیشه کند، خداوند راه نجاتی برای او فراهم می کند و او را از جائی که گمان ندارد روزی می دهد، و هرکس برخداوند توکل کند کفایت امرش را می کند، خداوند فرمان خود را به انجام می رساند، و خدا برای هرچیزی اندازه ای قرار داده است.) را می خوانی که این از کیمیا برایت بهتر است

قال الصّادق علیه السلام

همانا خداوند، دنیا راهمچون سایه تو آفریده؛ اگر در پی آن باشی تو را به سختی و مشقت اندازد و هرگز به آن نخواهی رسید و اگر آن را پشت سر اندازی، خود به دنبال تو آید در حالی که توآسوده ای

 بحارالأنوار/ج70 /ص165

 



نظر

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در یکشنبه 91 خرداد 28 ساعت ساعت 7:26 عصر


سروش

دیدگاه سروش در باب زنا با محارم

زنای با محارم یک حق است نه کاری غیر اخلاقی

به گزارش مشرق ، حسین حاج فرج دبّاغ (متولد 1324 شمسی) مشهور به عبدالکریم سروش، نواندیش دینی، شاعر و مترجم است. عده ای او را به عنوان رهبر جریان روشنفکری اصلاح طلبان می شناسند.او یکی از اصلی ترین متنقدان مسلمان مارکسیسم پس از اتقلاب بود. پس از انقلاب فرهنگی او به عضویت ستاد انقلاب فرهنگی درآمد. بسیاری ستاد انقلاب فرهنگی را متهم به اخراج اساتید و دانشجویان و بستن دانشگاهها می‌دانند ولی سروش همواره این سخنان را تکذیب کرده‌است در دهه 70 از جامعه ایران طرد و به آمریکا پناهنده شد. او به تدریس اسلام و اندیشه سیاسی در دانشگاه «جورج تاون» آمریکا مشغول است.اگر هنوز معدود کسانی بودند که سروش را در زمره ذخایر انقلاب می دانستند، در جریان اغتشاشات سال 88 نقاب از چهره خود برداشت و به نزاع و انتقاد شدید به نظام جمهوری اسلامی پرداخت. دیدگاه ها و تئوری پردازی های او همواره مخالفتهایی را در بین مراجع عظام برانگیخته‌است. از این رو وبگاه بی بی سی فارسی در گزارشی وی را مناقشه برانگیزترین روشنفکر دینی در جهان می نامد 

نظریه ای تازه باعث شده بار دیگر نام سروش بر سر زبان ها بیفتد.زنای با محارم یک حق است نه کاری غیر اخلاقی.نظریه ای آنقدر تند ؛ که حتی صدای رسانه های بیگانه را نیز درآورده است.عبدالکریم سروش در جلسه پرس و پاسخ که در دانشگاه تورانتو برگزار می شد اظهار نظرهایی کرد که تعجب همگان را برانگیخت.او با حرام خواندن همجنسگرایی از نگاه شرع، دینمداران را یکی از گروه های جامعه تلقی می کند و می گوید: «داخل حوزه دینی که تکلیفشان روشن است اما بیرون از فضای دینی کمی اوضاع فرق می کند. او گریزی به جوامع دینمدار می زند و می گوید، ممنوعیت های شرعی برای سن تکلیف است. انسان های امروزی مایلند یک انسان حقمدار باشند تا یک حیوان تکلیف گرا.»او به راحتی دینمداران را حیوانی تکلیفگرا خطاب می کند که اجازه هیچ انتخابی ندارد و مجبور به تکلیفی است که دین برای آنها قائل می شود و هیچ حقی برای انسان ها قائل نیست. تاکید سروش بر حقوق به جای تکلیف نشان از نگاه مغرضانه او به فریضه ای است به نام دین.او با نام بردن حقوق مانند: حقوق جنین، حقوق درختان و ... و با ذکر حقوق همسنجگرایان سعی در برابری این حقوق با هم دارند. او همجنسگرایی را یک حق می داند و به خود اجازه اظهار نظر در رابطه با چنین حقی را نمی دهد در حالیکه تمامی ادیان با همجنسگرایی مخالفت صریح خود را اعلام داشته اند.سروش مهمترین چالش در ایران را چالش میان اخلاق و حقوق می داند. او می گوید: «بسیار از مسایلی که در گذشته غیراخلاقی بوده امروز تحت  عنوان حق اخلاقی محسوب می شود.»مثالهایی که او بر تایید حرف های خود می زند بسی شگفت انگیز تر از تئوری پردازی های اوست: «در گذشته ارتباط جنسی با محارم اخلاقا ممنوع بوده ولی امر بعنوان یک حق شناخته می شود و چنانچه رضایت طرفین باشد مشکلی ندارد. در گذشته ارتباط یک زن شوهر دار اخلاقا مذموم بوده ولی امروزه یک حق محسوب می شود. یعنی اگر زنی چنین کاری کند هیچ قانونی حق ندارد گریبانش را بگیرد. حتی اجازه ندارد به اندازه یک جای پارک نامناسب او را جریمه کند. بی اخلاق یدر گذشته، امروز بعنوان حق مجاز می شود.»او دیدگاه خود را در این جلسه پرسش و پاسخ اینگونه پایان می دهد: «نزاعی بین حق و اخلاق درگرفته است. بسیار چیزهایی که در گذشته غیراخلاقی بود، امروز بعنوان حق ایجاد شده است. ما اگر می خواهیم در این رابطه اظهار نظر کنیم باید از این دیدگاه وارد شویم.»اظهارات سروش که خود را یک مدرس مسایل دینی می داند بازتاب گسترده ای در رسانه های بیگانه داشته است. سایت خودنویس در مقاله ای تحلیلی به مذمت و لگدمال شدن انسانیت در حرفهای سروش اشاره می کند و می گوید: «سروش می‌گوید بر خلاف گذشته که زنای با محارم، امری اخلاقا مذموم شمرده می‌شد، امروزه این رفتار یک «حق» شمرده می‌شود.خوشبختانه سروش از کلمه‌ای انگلیسی استفاده می‌کند، و راه را به تفسیرهای متفاوت که شگرد شعبده بازان زبانی است می‌بندد. او می‌گوید امروزه  زنای با محارم، یک حق است و هیچ کسی حق گرفتن گریبان مرتکبین را ندارد.  سروش روشن نمی‌کند در کجای دنیا چنین عملی «حق» انسان ها شمرده می‌شود. امروز اما به لطف پدیده اینترنت، نبایستی یافتن‌اش دشوار باشد.جستجوی گوگل برای کلمات  انگلیسی زنای با محارم در همان گام اول ما را به پاسخ می‌رساند. از کشوری که سروش در حال سخنرانی در آن هست شروع می‌کنیم در مدخل ویکی می‌خوانیم «مطابق قانون کانادا، زنای با محارم به معنای ارتباط  جنسی داشتن با خواهران و برادران (تنی یا ناتنی)، فرزند/والد، و نوه/جد با آگاهی از ارتباط خونی ممنوع می‌باشد. مجازات این عمل می‌تواند تا 14 سال زندان باشد.» اما نمی‌بایست زود قضاوت کرد، شاید در بخشی دیگری از جهان صنعتی یا به اصطلاح مورد علاقه سروش، غرب، زنای با محارم «حق»‌ است.  مطابق مدخل ویکی،  زنای با محارم در تمامی ایالات متحده ممنوع و قابل مجازات می‌باشد، البته همانطور که معمول این کشور است، هر ایالتی مجازات متفاوتی را اعمال می‌کند. در بریتانیا، آلمان، فرانسه، لهستان، ایرلند، سوئد، دانمارک و سوئیس، قوانین مصرحی برای مجازات مرتکبین زنای با محارم وجود دارد. ظاهرا منظور سروش از کشورهایی که «حق» زنای با محارم را به رسمیت می‌شناسند، ترکیه، اسرائیل و برزیل است. این وارونه‌سازی چه دلیلی دارد؟ این دروغ بافی آشکار با چه هدفی صورت می‌گیرد

معادل انگلیسی زنای با محارم

incets


 



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در سه شنبه 91 فروردین 29 ساعت ساعت 9:34 عصر


خزعلی

 

پاسخ حماسی همسر آیت‌الله خزعلی به نامه عروس منتظری

خانم طاهره کلباسی همسر آیت‌الله خزعلی به نامه‌ زهرا ربانی املشی عروس منتظری پاسخ داد 

متن کامل این نامه به این شرح است 

سلام علیکم 

نامه جنابعالی خطاب به اینجانب از طریق سایت های بیگانه واصل گردید. مسلما ادب چیز دیگری حکم می‌کرد. در این نامه خاطرات خوش ایام انقلاب و بهمن 57 و روزهای حماسی قبل از آن و ایام شهادت فرزندم حسین را یادآوری کرده بودید و از شرکت خویش در مراسم شهادت فرزندم ذکر به میان آورده بودید، اگر در آن مراسم حضور داشتید حتما حال و هوای بنده و خانواده ما را به یاد دارید و لابد به خاطر دارید که خواهر شهید خطابه ای علیه شاه ایراد نمود و از ایستادگی در برابر او و پیروی از حسین زمان سخن گفت که این نوار در دوران انقلاب با عنوان " پیام خواهر شهید" منتشر شد؛ جا دارد که بدانید هنوز من و فرزندانم بر همان پیمان استوار و در تبعیت از حسین زمان و رهبر فرزانه انقلاب، ذره ای تردید روا نمی داریم چرا که استواری بر راه و نلغزیدن را از شروع حرکت مهم تر و دشوارتر می دانیم 

ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا فلا خوف علیهم و لا هم یحزنون مسلما کسانی که گفتند پروردگار ما خداست و بر این سخن پایدار و ثابت ماندند هیچ ترس و اندوهی نخواهند داشت. سوره احقاف 13

و اگر یکی از 9 فرزندم (مهدی) با وسوسه شیاطین داخل و خارج دچارلغزش و برخی توهمات گردیده، روز و شب برای هدایت و بازگشتش دعا می کنم.مقایسه ای بین آن زمان و این زمان انجام داده اید که بس غیرمنصفانه و ناجوانمردانه است. بنده به عنوان زنی که شاهد ظلم های بی شمار پهلوی اول و دوم به پدر و همسرم بوده‌ام و ایام بسیاری را با دستگیری آنان و زندان و تبعیدشان به خاطر حفظ ارزش ها و آرمان ها ی دینی تحمل کرده و فرزندش را در این مسیر تقدیم کرده؛ باید اعتراف کنم که همانقدر که دیدن فرزندم در لباس شهادت و در تبعیت از امام بزرگوار شیرین، گوارا و آرام بخش بود؛ مشاهده فریب خوردگی فرزند دیگرم به دست فتنه گران داخل و دشمنان قسم خورده خارج دردناک و جانکاه است و زیر سوال بردن حرکت های مقتدرانه حضرت امام (ره) در سال 60 و پس از آن را، چه از جانب فرزندم یا هر کس دیگر، جفایی نابخشودنی به آن عزیز و کفرانی بزرگ در برابر نعمتهای عظیمی می دانم که از جانب خداوند متعال به واسطه انقلاب بر ما باریده است

و چقدر جای تاسف است که این حرکت های همسو با استکبار جهانی و اسرائیل جنایتکار با حرکت فرزند شهیدم که در مسیری کاملا مخالف با این فتنه گری ها بوده، بخواهد در یک ترازو قرار گرفته و با هم مورد مقایسه قرار گیرد: آیا کسانیکه اینگونه می‌اندیشند مصداق این آیه قرآن نیستند که می‌فرماید

«الذین ضل سعیهم فی الحیاة الدنیا و هم یحسبون انهم یحسنون صنعا (زیان کارترین مردم آنانند که تلاششان در این دنیای فانی در کجراهه صرف شده و خودشان گمان می کنند که کار نیک انجام می دهند (سوره کهف 104) و چه زیبا علت این توهم و کمال گرایی را قرآن در آیات قبل ریشه‌یابی کرده است!

خواهر گرامی، امتحانی بس بزرگ در راه است و راهی بسیار دشوار و اینجاست که کسانی که منافع و مصالح خویش را بر دین خدا برگزینند؛ خسارتی جبران ناپذیر را در دنیا و آخرت خواهند چشید؛ وباوجود آنکه فتنه گران تلاش می کنند حقایق را وارونه جلوه دهند، خداوند دینش را نصرت و حق را آشکار خواهد نمود چنانکه تاکنون چنین بوده است.

لقد ابتغوا الفتنة من قبل و قلبوالک الامور حتی جاء الحق وظهر امر الله و هم کارهون (قبل از این نیز آنان در صدد فتنه گری بودند و کارها را برعکس جلوه می دادند تا آنکه حق روی آورد و امر خدا آشکار گردیددر حالیکه آنها از آن خوششان نمی آمد سوره توبه48 

جنابعالی بنده را با عنوان همسفر دیروز خویش خطاب کرده اید؛ پس بیایید از این قطار تندرو که به سرعت یارانی را در سراسر جهان در ایستگاههای گوناگون سوار می کند، و برخی نیز به دلیل انتخاب غلط و همنشینی‌ها و توهمات پیاده می-شوند پیاده نشوید و اگر پیاده شده اید یک بار دیگر به پشت سر و پیش رو نگاه کنید و برگردید و دوباره سوار این قطار یا کشتی نجاتی شوید که هر روز قویتر و استوار تر راه خویش را می گشاید و با وجود دادن شهیدانی چون احمدی روشن ها، جوانان آن مرکز علمی را از شور و نشاط علمی و ایمانی خود پر کرده برای جانشینی دانشمندان از دست رفته با یکدیگر مسابقه می دهند.بیایید قدردان نظامی باشید که با وجود هجومهای بی سابقه دشمن مظلومانه اما مقتدرانه با پشتوانه قوی مردمی که بخشی از آن در انتخابات زیبای اسفند تجلی نمود؛ به مسلمانان و مستضعفان امید می بخشد

بیایید از سادگی فرزند من و احساسات غیرمتعادل کنترل نشده اش برای پیاده کردن او از این کشتی نجات سوء استفاده نکنید و از قرار دادن او در برابر پدر و دسترنج عمری مجاهدت و مبارزه او، دست بردارید؛ مهدی بارها متوجه این راه خطا گردیده و سعی بر بازگشت و همراهی با این اقیانوس عظیم الهی داشته ولی متاسفانه تشویق های توهم زای اصحاب فتنه و قهرمان سازی از او و به قول خودش هندوانه زیر بغل دادنها؛ موجب غفلت او وستم به خود، خانواده و پدر و مادرش گردید 

از بنده خواسته اید با توجه به موقعیتی که دارم برای فرزندم کاری انجام دهم؛ اگر موقعیتی را خداوند به بنده عطا کرده بخاطر این ملت، رهبر بزرگوارش و خون شهیدان است و آنرا جز برای ارزش های این انقلاب عظیم هزینه نخواهم کرد، بحمدلله چه در منزل پدر بزرگوار روحانی‌ام و چه درخانه همسر مجاهدم پای مکتبی و آموزش دینی قرار گرفته‌ام که در مکتب مولایم علی (ع) می‌فرماید هیچ عاطفه ای حتی مادری را در برابر عظمت رحمت دین الهی قرار ندهم و ایمانم را با آن معامله نکنم چنانکه علی (ع) می فرماید 

و لقد کنا مع رسول الله (ص) نقتل ابائنا و ابناءنا و اخواننا و اعمامنا مایزیدنا ذلک الا ایمانا و تسلیما...فلما رای الله صدقنا انزل بعدونا الکبت و انزل علینا النصرحتی استقر الاسلام... بخدا قسم که ما همراه رسول خدا می جنگیدیم و با پدران و پسران و برادران و عموهای خود را دراین مسیر می‌جنگیدیم و این امر جز بر ایمان و تسلیم ما نمی افزود... و چون خداوند این راستی و استواری را از ما دید، شکست و خواری را بر دشمنان و یاری و نصرت خویش را بر ما فرو فرستاد و اسلام استقرار یافت.../ نهج البلاغة خطبه پنجاه پنج  

بنده در امور عادی تفاوتی بین فرزندانم و سایر فرزندان ملت قائل نبوده‌ام چگونه می‌توانم در مسائل مهم دین و میهن و امنیت کشور؛ خودخواهانه تمایلات نفسانی و عاطفی خود را حاکم کنم 

باید بدانید اینجانب با دلی پرخون از آنان که در پی صید طعمه های چرب برای دشمنان دیرینه و آشکار این مملکت هستند و فرزند مرا وسیله مطامع خویش قرار داده اند و خود در سایه نشسته اند؛ برای هدایت، بازگشت و بصیرت فرزندم دعا می کنم وبارها بنده و پدرش به او اعلام نموده ایم که در صورتی از او رضایت داریم که شیوه خویش را اصلاح نماید و به رهبر عزیزم و نایب امام زمانم اعلام می کنم که در مسیر اطاعت از شما و در پاسداشت چنین نعمت بی نظیر الهی که خدا نصیب این امت نموده شاکر و خدمت‌گزارم

در بیابان گر به شوق کعبه خواهی زد قدم 

سرزنش ها گر کند خار مغیلان غم مخور

 



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در پنج شنبه 90 اسفند 25 ساعت ساعت 12:4 عصر


پارسانیا

 

اخلاق مهمترین راه ارتباط جامعه دینی و سکولار است

به گزارش روابط عمومی موسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، حجت‌الاسلام دکترعبدالحسین خسروپناه، رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران، در نشست تخصصی جوامع دینی و چالش‌های سکولاریسم با طرح موضوع چیستی جامعه دینی و چگونگی تعامل با جوامع سکولار،به چیستی جامع دینی  و چگونگی تعامل با جوامع سکولار پرداخت .وی معتقد است

جامعه اسلامی شش مؤلفه مهم دارد 

اول :جامعه دینی توحید محوری است. شعار پیامبر اسلام(ص) «لا اله الا الله» بود و در قرآن کریم تمام آیات تکوینی و تشریعی به خدای سبحان نسبت داده می‌شود.

دوم: اصل دوم در جامعه دینی کرامت انسانی است. در جامعه اسلامی انسان  موجودی ارزشمند است و باید مورد تکریم قرار گیرد، همان‌طور که در آیه قرآن نیز می‌فرماید: «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر»

سوم:جامعه اسلامی جامعه‌ای است که هم به عقل بها می‌دهد، هم به وحی، در این جامعه هم عقل منبع معرفت محسوب می‌شود و هم وحی، البته منظور از عقل تنها عقل استدلال‌گر نیست بلکه عقل شهودی را هم شامل می‌شود هم شامل میشود

چهارم:آخرت‌گرایی در زندگی دنیوی، دیگر شاخصه جامعه اسلامی است. برطبق روایات اسلامی انسان باید در این دنیا زیست کند، آن‌گونه که تا ابد می‌خواهد زندگی کند. از سوی دیگر زندگی دنیوی باید در چارچوب زندگی اخروی باشد همان‌گونه که در حدیث اشاره شده که «الدنیا مزرعة الآخرة» و یا در قرآن می‌فرماید: «انا لله و انا الیه راجعون

پنجم:عبودیت و بندگی را دیگر مؤلفه جامعه دینی است .جامعه دینی جامعه‌ای است که خود را بنده خدا می‌داند. بندگی و عبودیت هم جنبه فردی دارد و هم جنبه اجتماعی. ممکن است در اجتماعی افراد بنده خدا باشند، اما جامعه خدا را بندگی نکند. در آیه قرآن نیز هدف از خلقت انس و جن بندگی معرفی شده است؛ «ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون»

ششم:-اخلاق‌گرایی از دیگر مشخصات یک جامعه دینی، اسلامی و شیعی است. در این میان اخلاق یکی از مهم‌ترین اصول جامعه دینی و اسلامی به‌شمار می‌آید، به‌طوری‌که چهار مرتبه از شخص رسول اکرم(ص) سؤال شد: «ما حقیقة الدین؟»، نبی اکرم(ص) در پاسخ فرمودند: «حسن الخلق» 

حجت السلام خسروپناه  با بیان این‌که اخلاق راه ارتباطی بسیار مهمی است که می‌تواند جوامع دینی را با جوامع سکولار پیوند دهد، گفت: هنگامی‌که به احادیث مراجعه می‌کنیم، مشاهده می‌کنیم که بر مسائل اخلاقی بسیار تأکید شده است، به‌گونه‌ای که این تأکید در برخورد پیشوایان دین نیز به‌خوبی مشاهده می‌شود. البته باید توجه داشت که ضمانت اجرایی ارزش‌های اخلاقی اعتقاد به خداست 

وی با بیان این‌‌که شیعه در اعتقادات خود حسن و قبح افعال را ذاتی و عقلی می‌داند، اظهار کرد: شیعه اعتقاد دارد فعل انسان جدای از ارزش‌های دینی می‌تواند حسن یا قبیح باشد، مانند عدالت و ظلم. به‌همین دلیل که عدالت در ذات خود خوب است خداوند فرموده است: «اعدلوا هو اقرب للتقوی»

مولف کتاب هستی‌شناسی معرفت عنوان کرد: با نگاهی به احادیث وارده در زمینه اخلاق می‌توان به اهمیت آن در جامعه پی‌برد؛ به‌عنوان مثال از امام حسین(ع) نقل شده است که خوش اخلاقی عبادت است. با این بیان اگر در سخن گفتن و رفتار ادب رعایت شود، عین عبادت است 

خسروپناه ادامه داد: مردی نزد امام حسین(ع) از شخصی بدگویی می‌کرد. امام(ع) به او فرمود: ای مرد دست از بدگویی و غیبت بردار، زیرا آن خوراک سگ‌های دوزخ است. باید توجه داشت که شاید جامعه‌ای دینی نباشد اما اصول اخلاقی را رعایت کند، در این صورت این جامعه می‌تواند با جوامع دینی تعامل سازنده‌ای برقرار کند 

رئیس مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران در پایان خاطرنشان کرد: باید تلاش کرد که جوامع سکولار نفی خدا و ماوراء طبیعت نکنند و اگر حاضر نیستند احکام دین را در جامعه پیاده کنند، حداقل ارزش‌های اخلاقی را نادیده نگیرند، لذا با این نگاه باید اولاً اعتقاد به خدا در جوامع سکولار تقویت شود و ثانیاً ارزش‌های اخلاقی در جوامع دینی تقویت شود تا از این طریق ارتباط میان جوامع دینی و سکولار برقرار شود

 

 

 

 

 

 

 



نظر بدهید

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در چهارشنبه 90 دی 21 ساعت ساعت 10:55 صبح


سلیمانی

قاسم سلیمانی کیست؟

اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست

هر قدر که داخل ایران، او را کم می‌شناسند، خارج از این مرزهای جغرافیایی، قصه‌های حیرت‌آوری از او بر سر زبان‌هاست که با آمیخته‌ای از راست و دروغ، شبحی ترسناک و هول انگیز از او ارائه می‌دهد که گویی همه منافع امریکایی‌ها را در خاورمیانه به خطر انداخته است و جالب آنکه هر قدر آنها او را ترسناک‌تر و هول‌انگیزتر معرفی می‌کنند، اینجا داخل ایران اسلامی، آنها که او را می‌شناسند، از حجب و تواضع و آرامش او می‌گویند، مردی که برخلاف آنچه امریکایی‌ها می‌گویند، مرموز نیست

هر قدر او آرام و بی‌سر و صدا می‌رود و می‌آید و کارهایش را انجام می‌دهد، بیرون از مرزهای جمهوری اسلامی در مورد او، یعنی سردار سرلشکر قاسم سلیمانی، فرمانده سپاه قدس ایران خیلی خبرها هست. آنها از او و سپاه تحت امرش می‌ترسند و همین ترس سرآغاز خبرهای بعدی است، آنها او را تروریست می‌خوانند، بارها و بارها تحریمش می‌کنند، به او اتهام دخالت در امور سایر کشورها را می‌زنند، او را فردی بسیار قدرتمند در عرصه سیاست خارجی جمهوری اسلامی در خاورمیانه توصیف می‌کنند، او را متهم پرونده ترور رفیق حریری می‌دانند و سرانجام آنکه، آنها در کنگره امریکا، صریحاً و رسماً پیشنهاد ترور او را می‌دهند! شاید تعجبی هم نباشد، آخر آنها از مبارزه با قاسم سلیمانی و نیروهایش ناتوان شده‌اند، به همین سادگی

و این البته همه آن چیزی نیست که در مورد او گفته می‌شود. روزنامه انگلیسی گاردین در مورد قاسم سلیمانی می‌نویسد: «حتی کسانی که سلیمانی را دوست ندارند، او را فردی با هوش می‌دانند. بسیاری از مقامات امریکا که این چند ساله را صرف متوقف کردن کار افراد وفادار به سلیمانی کرده‌اند، می‌گویند مایل هستند او را ببینند و معتقدند که مبهوت کارهای او شده‌اند

شاید از سر همین بهت است که یکی از مقامات بلندپایه ارتش امریکا عاجزانه می‌گوید: «من اگر او را ببینم، خیلی ساده از او خواهم پرسید که از ما چه می‌خواهد

واقعیت آن است که گرچه غربی‌ها او را ژنرال می‌نامند و او فرمانده یک نیروی نظامی است و امریکایی‌ها دوست دارند قبل از هر چیز او یک تروریست به نظر برسد که فقط با عملیات‌های نظامی به اهدافش دست می‌یابد، اما خود نیز نمی‌توانند معترف نباشند که او، بی‌آنکه وارد عرصه نظامی شود، از بعد سیاسی به پیروزی دست می‌یابد، اتفاقی که او با تکیه بر ویژگی‌های اخلاقی‌اش و تکیه بر اصول انقلاب اسلامی که منشأ منش رفتاری او نیز هست، رقم می‌زند، نه با تکیه بر قدرت نظامی‌اش

روزنامه امریکایی «مک کلثی» در سی‌ام مارس 2008 گزارش داده بود: «سلیمانی برای توقف درگیری‌ها میان نیروهای امنیتی عراق که بیشترشان شیعه هستند و نیروهای رادیکال مقتدی صدر در شهر بصره، پا در میانی کرده است. . . یکی از نخستین و مهمترین پیروزی‌های سلیمانی بر امریکا در عراق، ایجاد برتری سیاسی بود، نه نظامی

وی در ژانویه سال 2005، زمانی به عراق آمد که عراقی‌ها برای نخستین بار پس از سقوط صدام حسین، به پای صندوق‌های رأی می‌رفتند. در حالی که امریکا حمایت شدیدی از نخست‌وزیر شدن ایاد علاوی می‌کرد، سلیمانی فعالیت خود را در حمایت از شیعیان طرفدار ایران آغازکرد و به شدت به راهنمایی آنان برای پیروزی در انتخابات پرداخت. پس از انتخابات، بوش انگشت‌های رنگی مردم عراق را پیروزی بزرگی برای دمکراسی دانست، اما علاوی و متحدانش شکست خوردند

زلمای خلیل‌زاد، سفیر سابق امریکا در افغانستان نیز می‌گوید: «همان‌قدر که مقامات امریکایی سلیمانی را به جنگ افروزی متهم می‌کنند، او در ایجاد صلح نیز برای رسیدن به اهدافش فعال بوده است. او در پایان دادن به درگیری‌های نیروهای مقتدی صدر و نیروهای عراقی در بصره، نقشی حیاتی داشت، تهدیدی که می‌رفت ناآرامی‌های آن گسترش یافته و پیامدهای وخیمی به ویژه برای منابع نفتی عراق در پی داشته باشد

یکی از نمایندگان مجلس عراق که از دستیاران ارشد نوری المالکی هم هست، درباره سردار سلیمانی می‌گوید: «او فقط یکبار در این هشت ساله به عراق آمده است. او فردی است که آرام سخن می‌گوید و منطقی و بسیار مؤدب است. وقتی با او حرف می‌زنید، بسیار ساده برخورد می‌کند. تا زمانی که پشتوانه او را نشناسید، نمی‌دانید چه قدرتی دارد، هیچ کسی نمی‌تواند با او بجنگد

سردار قاسم سلیمانی و سردار شهید کاظمی در دوران دفاع مقدس

قاسم سلیمانی آن گونه که آنها در موردش نقل می‌کنند، بی‌محافظ و فقط با دو همراه، به عراق رفته و در منطقه حفاظت شده توسط امریکایی‌ها، موسوم به منطقه سبز حضور یافته و دیدارهایش را در کمال آرامش سروسامان داده و بعد به ایران بازگشته است

خیلی فرقی نمی‌کند که این ادعاها چقدر مستند است یا حتی چقدر می‌تواند صحیح باشد؛ همین مؤلفه‌ها و قصه‌های راست و دروغ دیگری که از او می‌گویند، برای ذهن شهروندان غربی که مقهور شانتاژهای رسانه‌ای دولت هایشان هستند، کفایت می‌کند تا به نمایندگان کنگره امریکا معترض نشوند که چرا دور هم نشسته‌اید و با صراحتی باور نکردنی، پیشنهاد ترور می‌دهید

 این ادعاها برای پروپیمان کردن پروژه ایران‌هراسی و به طور اخص، سپاه هراسی کفایت می‌کند؛ حتی اگر دلیلی بر درستی‌شان اقامه نشود! ذهن شهروند غربی، برای فریب چنین تبلیغاتی را خوردن، از مدت‌ها قبل آماده شده است. او به دیدن و شنیدن افسانه‌های هالیوودی عادت دارد!

ما اما به قصه‌های هالیوودی عادت نداریم، آرمان ما حقیقت اتفاقی است که روز دهم محرم سال 61 هجری در صحرای کربلا روی داده است. این است که می‌گوییم کسی از آن جماعت امریکایی اگر توان ترور حاج قاسم سلیمانی را داشت، درنگ نمی‌کرد. این است که در برابر پیشنهاد ترور او می‌گوییم: بسم الله اگر حریف مایی

قاسم سلیمانی مرموز نیست اما فرمانده سپاه قدس ایران است و همین فرمانده سپاه قدس ایران بودنش، کافی است تا جماعت امریکایی از او بترسند و در توجیه این ترس خویش، او را به نحوی اغراق‌آمیز، ترسناک معرفی کنند. بر این جماعت حرجی هم نیست البته؛ چه آنکه آدم ترسیده، اگر نخواهد که ترسو لقب بگیرد، باید علت ترس را ترسناک و ترسناک‌تر معرفی کند تا ترسش توجیه شود

اینها، همه که گفتیم، آن هم از قول آنهایی که خارج مرزهای جمهوری اسلامی ایران هستند، تنها یک روی سکه بود؛ روی اشداء علی الکفار سردار قاسم سلیمانی؛ این روی سکه اما، در داخل مرزهای عقیدتی انقلاب اسلامی، او تمام قد سرباز ولایت است. از آن جنس آدم‌هایی که مکلف به تکلیفند و همه حیاتش را از جوانی تاکنون، وقف نهضت حضرت روح الله کرده است. این روی سکه، او، رحماء بینهم است

جنگ که شد، قاسم سلیمانی جوان بنایی بود در کرمان؛ متولد اسفند 1336. سرش هم گرم کار خودش. جنگ که شد، بنایی را همان جا رها کرد و راهی جبهه شد. کمی بعدتر، این جوان بسیجی فرمانده بسیجی‌های هم‌ولایتی‌اش شد و بعد‌تر لشکری از همین بسیجی‌های آفتاب سوخته کویر تشکیل داد که شد لشکر 41 ثارالله

جنگ که تمام شد، امنیت آن خطه کویری را که مستعد جولان اشرار بود به او سپردند و هنوز هم، هر قدر او، میان مردم کشورش ناشناخته باشد، مردم سیستان و بلوچستان و کرمان خوب می‌دانند که در آن سال‌های فرماندهی او، امن‌ترین دوران را گذرانده‌اند

سال 1379، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، فرماندهی کل قوا، او را به تهران فراخواند و مسئولیت سپاه قدس را به او سپرد. مسئولیتی که قاسم سلیمانی را به کابوسی در ذهن امریکایی‌ها بدل ساخت. کابوسی که اگر دستشان برسد، خیلی زود، همچون عماد مغنیه ترورش خواهند کرد

کابوسی که همان قدر که غربی‌ها را می‌ترساند، به جان ما، غروری مقدس می‌ریزد و اینها این روی سکه اوست، روی رحماء بینهم قاسم سلیمانی، فرماندهی با صلابت، با موهایی جوگندمی و بدنی لاغر و صورتی آفتاب سوخته و نگاهی محجوب و آرام. فرماندهی که در میان هم‌ولایتی هایش و در مراسمات و مجالس‌شان، خیلی خاکی و خودمانی حضور دارد. فرماندهی که اگر لباس نظامی تنش نباشد، کسی حدس هم نخواهد زد که او یک فرمانده نظامی است. فرماندهی که در خارج از مرزهای جمهوری اسلامی، بسیار شناخته شده‌تر از داخل مرزهاست.



نظر

لینک ثابت - نوشته شده توسط Abolfazl sedghi در شنبه 90 آبان 14 ساعت ساعت 1:47 عصر